داکتر کمال سید
استاد روانشناسی و امراض روانی
پیش گفتار این مطلب را، از این که شامل درسها و کانفرانسهایم میباشد، قبلآ هم در رسانههای اختصاصی گاهی هم در رسانههای عمومی درج نمودهام. اما با رونما شدن بعضی تغییرات در شیوۀ تحریر و هم در متن مطلب، به سطح جهانی ناگزیرم که به منظور پورهگری مطلب را بازنویسی کنم. شرح این مطلب را نمیتوان ازین خلاصهتر ساخت. به منظور سهولت در کار و هم در رعایت راحت خوانندهها، مطلب را در دو بخش جدا از هم مینویسم. بخش اول حاوی عمومیات است که امیدوارم مورد علاقۀ جمعیت بزرگتر واقع شود و در ذیل تقدیم است. بخش دوم را که در یک نوشتۀ بعدی عرضه خواهم کرد. وقف مطالب اختصاصی خواهد بود و در آن از بیماریهای شخصیت و شخصیتهای بیمار تشریح خواهد شد. بخش دوم بیشتر مورد نیاز متخصصین خواهد بود. این نوشته به خوانندههای نوای نیستان و به رسانۀ داکتران برای افغانستان پیشکش است. |
بخش نخست:
درمورد شخصیت نوشتههای جالب، در نگارش کشورهای انگلیسی زبان و فرانسوی زبان زیر عنوان «پرسونلتی» قابل دسترسی به همه است.
انسیکلوپیدی فرانسوی این مضمون را «ژیغوم روسِیا» از روی شناسایی عمیقاش درین مطلب نگاشته است. مختصری در این مضمون را در بریتش انسیکلوپیدا نیز یافته میتوانیم. مدارک و نوشتهها درین باره زیاد است. میکوشم یک فشرده ازین همه را در همین جا ترتیب کنم. خواهیم دید که زیر همین عنوان، شرح مطلب از دید زبانشناسی، فلسفه، روانشناسی و بیماریهای روانی با هم خیلی تفاوت دارد.
از دید زبانشناسی:
لغت پرسونالیتی ریشه و تاریخ جالب و دیرینه دارد، از کلمۀ لاتین پرسونا آمده است. پرسونا، نام ماسکیست که در تیاتر انتیک یونان بازیگران تیاتر مجبور بودند بر چهرۀ خود بکشند. این ماسک بیانگر خصائل شخصی میشد که داستان از او و از کارنامهاش حکایت میکرد و هنرمند تیاتر آن را به نمایش میکشاند. با دیدن این ماسک بر چهرۀ بازیگر تیاتر، تماشاچی میدانست که داستان چی کسی در نمایش است. اما کلمۀ پرسونا از آن هم قدیمتر است و از اشتراک کلمۀ «پر» که در یونانی قدیم، ورا و ماورا معنی دارد و «سون» که صوت و آواز در بیان، معنی میدهد که گویا آن خصوصیت است که ما ورای شرح و بیان لفظی قرار میگیرد و معنی شخصیت را خوبتر میرساند.
هفته را دنبال کنید در: اینستاگرام – تلگرام
بد نیست که لغت شخصیت را در مدارک دست داشتۀ خود در دیار خود ما هم جستجو کنم: در قاموس عظیمالعربی گفته شده که شخصیت لغت عربی ست و به آن خصلت سجیه و طینت گفته شده. در ناظم الاطبأ، سرپرست هر آن چه ذاتی ست و در منتهی الارب، برگزیدن ذات و مجموع نفسانیات معنی شده است. گویا شرح عربی بیشتر به دَور آنچه نفسی و ذاتیست میچرخد. در فارسی دری، در فرهنگهای انند راج، دهخدا و عمید، در هر سه مدرک معانی تقریبآ مشابه عرضه داشتهاند و تمام لغاتی که به کار برده شده صبغۀ ارزشی دارد مثل شرافت، بزرگواری، توانایی و توانمندی در اراده، این همه در معنی شخصیت گفته شده. حمزه گنجی در رسالهاش زیر نام روانشناسی عمومی چاپ تهران، شخصیت را سَبّک تعریف کرده است. در زبان هندی برای شخصیت لغت بسیار قدیمی «وایکتیوا» وجود دارد که هم شخصیت معنی دارد، هم پاکی، پاکیزگی و شفافیت معنی میدهد.
دید فلسفه دراینباره:
در فلسفه، لغاتی که برای شخصیت به کار رفته بیشتر جنبۀ کُنِشی و هنجاری دارد. اما از نظر فکر فلسفی در شرح شخصیت، فلاسفه به دو مطلب اشاره میکنند: یکی هَیّکل انسان است که به یونانیهای قدیم نزدیکی میکند و نقشیست که انسان آن را برگزیده است و آن دیگر نیروی درونیست که گردانندۀ این همه شمرده میشود. «کارل گوستف یونگ» قبل از آنکه وارد روانشناسی شود، متفکر و صاحب نظر در فلسفه بود، این نیروی درونی را به نام«انیما» یاد کرده است. این همان روح است که کشف چمانهاست و در مضمونم در شمنیزم دیدیم. این مطلب را فلاسفۀ فرانسوی زبان «اَم» و انگیسی زبانها «اسپریت» میگویند. گویا در درون این هیکل یک نیروی وجود دارد که عامل و محرک است. در تصوف بخش هیکل را ظواهر و نیروی عامل درونی را باطن میگویند.
بیشتر بخوانید: |
در روانشناسی:
«یونگ» وقتی که از فلسفه دوری کرد و روندۀ روانکاوی شد، از باطن متصوفین ناآگاه روانکاوی را برشمرد که با بیانات «سیگموند فروید» کاملآ در توافق است. یونگ در زمانی که در روانکاوی مسند مناسب فکرش را ایجاد کرد در مورد شخصیت چنین گفته است: شخصیت هم خصلت و هم کردار انسان است که انسان آن را هم خواسته (آگاهانه) و هم نخواسته (ناآگاهانه) در عمل میکشاند. آنچه را که خواسته است در رعایت صواب دید جامعه قرار دارد و آنچه را که ناخواسته عمل کرده است، فرآورد مطالب انبار شدۀ نا آگاه به قرار شرح فروید میباشد. انسان درین خصلت و کردار خود، فرقی که با تیاتر یونان قدیم دارد در این است که انسان، قرار فکر یونگ، در یک زمان هم نمایشدهنده و تماشاگرش نیز قرار دارد.
در روانشناسی عمومی در شرح شخصیت گفتنیها زیاد است و همین است که در مدارک خود در این زمینه نوشته بسیار داریم، چی از خود ما و چی از دیگران. در روانشناسی عمومی در مدارک دست داشته در شرح شخصیت، دو فصل عمده، که هر کدام بزرگ و جدا از هم است رعایت شده.
۱- فصل اول:
در فصل اول تعریف شخصیت، شرایط نمو و ایجادش، انکشاف و ارتقای آن و همه عوامل اثرگذار بر ادامت و در ثبات آن تشریح شده است. (در فصل دوم که آن را به تعقیب خواهم نوشت، خواهیم دید که این فصل دوم تازهگی دارد و در آن شرح انواع شخصیت هاست چون ریختهای روانی که هر انسان یکی از آن را در خود دارد).
تعریف شخصیت ساده نیست، در مدارکی که هر کدام روشنی انداز دیدگاه من است، تعریفی درج شده است. هر قدر مدرک وزینتر باشد تعریف پیچیدهتر میشود. من به اتکای دانشنامۀ روانشناسی این تعریف را برگزیدم: شخصیت افادۀ ممیزات فردیست که یک انسان را در میان انسانهای دیگر نمودار میسازد. در همین جا باید بگویم که شخصیت یک بنایی است که در بالای خودی یا ایگو» تعمیر میگردد. در شرح خودی یا ایگو و زمان پیدایشاش را که زایش دوم گفتهام مضمونی نوشتهام که بهتر است بازخوانی شود. زمانی که خودی زاده شد یا ساخته شد، هنوز طفل به پا برنخاسته که بینندۀ راه دراز تحول و انکشاف میشود. مراحل انکشافی مثل منازلیست که این روندۀ راه دراز آنها را یکی بعد دیگر میپیماید.
- مرحله اول:
اولین مرحله را با داشتن چهار قدم اساسی چنین توصیف نمودهاند:
قدم اول: قدم حسی- حرکتی است. درد اولین حسی است که از آوان اولین زندگی شامل حال میشود و از عذاباش بایئست دست و پا زد. هم احساس درد و هم دست و پا زدن که نتیجۀ آن است، پدیدۀ ذاتیست و از زمانهای پیشین و انسانهای اولیه از راه ژن آمده است.
قدم دوم: پیدایش انسجام در حرکت است. هر ناقابلی در حرکت افتادن در قبال دارد، همین است که برای جلوگیری از افتادن انسجام در حرکت را باید آموخت این قدم دوم، بیشتر از همه اکتسابی ست.
قدم سوم: وقتی ست که حرکت افاده پیدا میکند و خواست و نخواست را افاده میکند.
قدم چهارم: این قدم چهارم، انکشاف یافته ترین بخش مرحلۀ اول است و این زمانی ست که حرکت دلائل پیدا میکند گویا درین قدم چهارم و ازین قدم به بعد، دیگر حرکت بی لزوم سر نمیزند.
- مرحلۀ دوم:
این مرحله، مرحلۀ انکشاف روحی – حرکی است، درین مرحله گفته شده که انکشاف بیولوژی بدن نیز در انکشاف شخصیت هم زمان است. در مورد نقش بیولوژی در این مرحلۀ انکشافی، نوشتۀ پروفیسر داکتر حبیب دل، استاد فاکولتۀ طب کابل، در فصلهای چهار و پنج، (از صفحۀ۸۸ تا ۱۰۱) رساله اش به نام « شگفتیهای خلقت دماغ » چاپ فریمانت در سال ۲۰۰۵ را بخوانید.(من خواندن این رساله را به همه توصیه میکنم). در فصلهای بعدی درین رساله بیشتر به انکشاف انتومیک دماغ روشنی انداخته است.
- مرحلۀ سوم:
مرحلۀ انکشاف سلوک روانی ست: درین مورد سلوک شناسان مثل «وتسون» و آنانی که بعد از او آمدهاند و طرح سلوک شناسی یا «بیهیفیوریسم» را ریختهاند و گفتهاند که سلوک انسان با تقاضای ماحول در مطابقت است. در همین مرحلۀ سوم کارهای « پفلوف » و نظرش مبنی به عَکَسۀ شرطی چشم گیر میشود پفلوف گفته است که هر ایجاب ماحول همچو مُنَبِه (تنبیه کننده) ایجاد یک جواب مناسب را میکند. گفتن ماحول چی در بیان سلوک شناسان به سلیقۀ وتسون و چی در عکسۀ شرطی پفلوف باشد، همان ماحول است که از جمعیت کوچک که خانواده است شروع میشود و به جمعیت بزرگ تر که جامعه است میانجامد. این جمعیت بزرگ تر با دین و آئین و رسم و رواج و سنن اش و هر آنچه پیداوار فرهنگی دارد، دست به کار است تا در ساخت و بافت و رنگ و رخ این بنای شخصیت که در تعمیر است سرنوشت ساز شود. این همه گیر و دارهای جمعیت اساسات روانشناسی اجتماعی را میسازد. اثرات اجتماع را بر شخصیت «پروفیسر داکتر اعظم دادفر استاد فاکولتهٔ طب کابل» در رساله اش زیر نام روانشناسی و ضرورت آن در جامعهٔ افغانستان منتشرهٔ هامبورگ، در سال ۲۰۱۴ در یک فصل مختص به آن زیر عنوان «دیدگاه روانشناسی اجتماعی در بارهٔ رشد شخصیت» خوب شروع کرده و به خوبی ادامه داده است (من خواندن آنرا نه تنها به شاگردان ما و جمعیت طبی بلکه به همه ضروری میدانم).
- مرحلهٔ چهارم:
این مرحلۀ چهارم، مرحلۀ نهایی انکشاف شخصیت است به نام غریزه یی–عاطفی یاد میشود. این مرحلۀ رشد شخصیت را از همه بیشتر « فروید» بنیان گزار راه و رسم روانکاوی تشریح کرده است و نظرش در مورد رشد شخصیت چنین است: فروید گفته است که بخشی از خودی یا « ایگو » زیر اثر انگیزهها و وفاداری به اصل تلذذ (لذتگزینی)، در جهت برآورده شدن آرزوها در جدال میشود. اما محدودیتها در امکانات ماحول از یک سو و هم موانع وزین اخلاقیات شامل دستور جامعه از سوی دیگر، کار شکنی میکنند. دستگاه روانی آنچه را که برآورده نشده چون آرزوی نا فرجام سرکوب میکند و در نا آگاه که قبرستان آرزوهای سرکوب شده است زنده به گور میکند، صرف آنچه را که در سازش با جمعیت است عامل میگزارد و از همین باقیمانده یک شخصیت سازگار با خواست همهگانی را در حیطۀ آگاهانه تعمیر میکند. مثلی که در یکی از درسهایم گفتهام، آنچه که در نا آگاه سرکوب شده چون زنده است بی سر و صدا نیست و چون به گور شده به شکل اصلی در حیطۀ آگاهی ظاهر شده نمیتواند و علاوه کرده بودم که اگر روزگار یاری کند پیداوار سرکوب شده ایجاد گر هنر میشود و اما اگر روزگار یاری نکرد (جنگها و نا ملایمات) عَرَض ساز و مرَض بار میگردد.
۲- فصل دوم:
در مورد انواع شخصیتها هم گفتنیها زیاد است. گفته شده که همانطوری که دو چهره را مطلقآ کسی یکسان ندیده است دو شخصیت را هم مطلقآ یکسان دیدن مشکل است. با وجود داشتن شباهتها در شرائط ماحول، خصوصآ نزد کسانی که زیر شرائط محیطی مشابه بزرگ شدهاند، مثل کسانی که از والدین خود بدنیا آمدهاند و در درون یک خانواده بزرگ شدهاند با وجود داشتن شباهتهای زیاد، تفاوتها هم دارند. در انسانشناسی در مورد نورم همهگانی شرحی و جود دارد که در آن وجه مشترک شخصیت مردمان یک دیار را بیان کردهاند. اما اگر از تفاوتها چیزی گفته نشده از آن انکار هم نشده است. بعضی کسانی است که در وصف شخصیت مردمان قوم و قبیلۀ خود بیانات دارند که اکثرآ روی خواست آرزو مبالغه آمیز میشود و خصوصیات گفته شده از آنچه در واقعیت است دوری دارد. در روانشناسی گفته شده که بیان آرزو با چشم دید در واقع فرق میکند. بهر حال، این گویندۀ خصوصیات قومی و قبیلوی از شباهتها بیانات دارد نه از تفاوت ها. در شرح ریختهای روانی نظر اولی را
«کرتشمر» پیش کرد و بیانش شکل تعلیم را به خود گرفت و به آن یا « تایپولوژی » ریختنگاری یا ریختشناسی گفته شد. در شرح ریختهای روانی با در نظر داشت وضع جسمانی کرتشمر گفته بود که آنانی که بلند قامت و باریک اندام هستند مستعد به اندک رنجی میباشند و بلند قامتهای تنومند مستعد به خشونتاند و کوته قامتهای فربه، اعتدال مزاجی ندارند گاهی به آسانی خندان و گاهی گریان میشوند و کوتاه قامتهای لطیف بنیه به کسی اعتماد نمیکنند. این تصنیف را چون که احصائیه به پیمانۀ وسیع تائید نکرد متروک شد و اما چون در مدارک بسیاری هنوز هم ذکر شده، لازم بود کمی از آن یاد آور شوم. آخرین تصنیف شخصیتها، طرح امریکایی رسالۀ «دی اس ام چهار تی آر» است که در آن یازده نوع شخصیت تشریح میشود و سازمان صحی جهان در رسالۀ رسمی خود بنام «سی-آی-ام-ده» آن را تائید کرده است و هم مورد تائید احصائیه به سطح وسیع قرار گرفته. هر یک از ریختهای روانی با شرح کامل خصوصیاتشان درین رسالۀ امریکایی تشریح شده و شناخت آن در شرح امراض روانی حتمی و در انتخاب شیوههای علاج مفید خوانده شده است. هر کدام ازین ریختهای روانی در جزئیات خود دارای مشخصاتیست که به بالاتر از صد نوع شخصیت وجه مشترک میرساند، همین است که یک روانشناس ورزیده بایست به بالاتر از هزار ساختار روانی آشنایی کافی داشته باشد زیرا از او از طرف مقامات تقاضای نظر دهی به عمل میآید. خصوصآ اگر در عین حال متخصص امراض روانی هم باشد. عادتآ نظر خواهی از طرف مقامات نظامی در مورد استخدام در قوای مسلحانه صورت میگیرد، گاهی هم در مورد شمولیت در بخش مسلحانۀ قوای انتظامی از طرف مقامات انتظامی اتفاق میافتد. محاکم قضا نیز نظر خواهی میکنند خصوصآ در دوسیههای جنایی قاضی لازم میبیند که بداند که ریخت شخصیت تا چی حد نقشی در عمل اجرا شده دارد. گاهی میشود که با در نظر داشت ریخت شخصیت نظر دهنده تقاضای تخفیف جزا را مشروط به تجویز علاج اجباری کند. به هر حال این نظر ارزش مشوره دارد نه حکم قضا را، که آن در اختیار و در فیصلۀ قاضیست.
باید گفته شود که مردمان یک جمعیت معین، که در شرائط اجتماعی نسبتآ مشابه و زیر قانون همهگانی مشابه زندگی میکنند، از باعث داشتن ارثیت و مسائل ذاتی مختص به خودشان هر کدام شخصیت فردی خود را دارد که در حقیقت هویت فردی-اجتماعی یک انسان است. و با دستور منشور حقوق بشر مورد حرمت است. در ممالک پیشرفته مؤسساتی است که به توجه آگاهان فن ایجاد شده، به مردمان اگر خواسته باشند طور آزادانه در یک برنامۀ خود شناختی در مورد چگونگی شخصیتشان مشوره میدهند و اگر مشکلی دیده شد به روی دست گرفتن یک سایکوتیرپی و حتی تجویز درمان مشوره داده میشود.