نکته مثبت هفته
میچسبد در این بهار، کنار شکوفهها، کنار بارانهای بیقرار و ناگهانی، یک فنجان چای بهارنارنج.
حکایت هفته
«کتاب»
یعنی اگر داغ و درفشمان کنند و به میخ و سیخمان بکشند و … اگر سربهسر تن به کشتن دهیم عمراً که کتاب بخوانیم. ما اصلاً یکجور مقاومت عجیبی در برابر کتاب خواندن داریم که تفلون در برابر چسبیدن غذا به ته ماهیتابه ندارد؛ یعنی حاضریم وقتمان را با خاراندن پس سر و شمردن شورههای روی شانهمان تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط کتاب نخوانیم.
جالب این است که تمام دکوپزمان به گذشته و آیندۀ مکتوبمان است که بعله … اما به حال و گذشته و آیندۀ مکتوب خود بهاندازۀ تخم گشنیز (مؤدب برخورد کردم) هم اعتنا نداریم. معتقدیم تا میشود رفت جردن یا خیابان اندرزگو یا … (هر شهری، محلی) دور دور کرد خریت محض است وقتت را حرام کنی و کتاب بخوانی.
کلاً توانایی این را داریم که هرکدام مانند دشمن کتاب و کتابت و مکاتبه و تمام کلمات همخانوادهاش وارد عمل شویم. بیهودهتر، ابلهانهتر، سادهلوحانهتر، گاگول منشانهتر از کتاب خواندن هیچ کاری به ذهنمان نمیرسد.
جالبتر این است که یکی بد رانندگی میکند (یکی جز خودمان) یا یکی حین عطسه کردن، دستمال جلوی بینیاش نمیگیرد یا یکی باسنش را از روی تنبان میخاراند … آنجاست که فریاد وافرهنگا سر میدهیم و همه مدعی فرهنگ و اندیشه میشویم و بهسرعت گوشزد میکنیم که اینجا سرزمین خیام و حافظ و سعدی و فلان و بهمان است! حلمان خوب است؟!
یعنی صفا میکنیم برای خودمان. کتابفروشیها میشود پیتزافروشی، کتابخانهها حداکثر شده قرائتخانۀ پشتکنکوریها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتابخوانها (اگر بیابیم) اهالی مریخاند، ما هم که باحالیم! همه هم که شیرینزبان و طناز و بذلهگو، از طرف میپرسی آخرین کتابی که خواندهای کی بوده؟ میگوید میخواستم آخرین درسم را پاس کنم. بعد هم هر هر میخندد طوری که بیست و یکدندان خراب از مجموع سی و دو دندان را میشود شمرد. خوب کتاب نمیخوانی که مسواک هم نمیزنی، بعد میشود این و نق میزنی به قیمت دندانپزشکی!
خوشبختانه تنها مسئلهای که بین تمام صنوف از پزشک و داروساز و دندانپزشک تا کارمند و راننده و حسابدار و مکانیک و باغبان و … مشترک است همین کتاب نخواندن است! یعنی اصلاً میشود آن را میثاق جمعی ما دانست و یقین داشت همه تا همیشه بر آن وفادار خواهند ماند. کرد و ترک و فارس و گیلک و مازنی و … هم ندارد شکر خدا!
منبع: (چقدر خوبیم ما، ابراهیم رها. تهران؛ مروارید، 1394. قسمتی از داستان کتاب)
لطیفههای هفته
بهترین دوست انسان کتاب است … وسط حرفش بلند میشوی میروی، هفته بعد برمیگردی میگویی خب میگفتی؟! … ناراحت هم نمیشود!
هر مسئولی در ایران صبحش را با این جملۀ انگیزشی شروع میکند … یا راهی خواهم یافت، یا دروغی خواهم بافت!
طلبکار به حیف نون میگوید: روز قیامت یقهات را میگیرم … حیف نون هم میگوید: حدیث داریم که روز قیامت همه لختیم.
جوری میگن آب که سربالا بره قورباغه ابوعطا میخونه که انگار آب که سرپایین میرفته قورباغه شهرام شپره میخونده!
کرونا که تمام بشه به نشانۀ اعتراض تا یک هفته خودمو تو گل میپلکونوم!
ایکاش کرونا ویروسی بود که بهجای ریه به چربیها حمله میکرد … آنوقت کلی مزیت داشت!
خانه را با الکل ضدعفونی کردم و گفتم ویروسها الآن چه حالی دارید؟ … گفتند: چه حال خوشیِ داره مستی … نه غم داره و نه شکستی!
نکته هفته
تا زمانی که گرمای تابستان و سرمای زمستان را نخورده باشی قدر بهار را نخواهی دانست.
نقلقول هفته
ایزابل آلنده: اسلحه را با بوسه و گلوله را با گل نمیتوان نابود کرد.
ضربالمثل هفته
پارسی: گاه باشد که کودکی نادان، بهغلط بر هدف زند تیری.
روسی: اسبهای امید یورتمه میدوند، ولی اسبهای تجربه آهسته گام برمیدارند.
شعر طنز هفته
«شاعر خیلی زرنگ»
یکی شاعری بود صاحبنظر
فزون بود عقلش ز کل بشر
یکی شاعری بود خیلی زرنگ
ربایندۀ بیتهای قشنگ
یکی شاعری بود اهل ریا
بهسرعت شد اهل کیاوبیا
یکی شاعری بود تاجر صفت
زبل بود و مکار و بیمعرفت
یکی شاعری بود بیدستوپا
که راهش ندادند در هیچ جا
چو کس دانش و شعر او را ندید
بهناچار از جمع دوری گزید
یکی شاعری بود صاحب کتاب
شمار کتابش برون از حساب
ولی از حساب و کتابش چه سود؟
که یک حرف تازه به شعرش نبود
منبع: (دکتر بازی، اسماعیل امینی. مشهد؛ سپیده باوران، 1394. قسمتی از شعر شاعر خیلی زرنگ)