مترجم: علیرضا جباری (آذرنگ)
نویسنده: جان بلامی فاستر
برخی از مفسران از سر ساده لوحی میگفتند که این چرخش حکومت به سوی وضعیت جنگی، با ارزشهای «انزواگرایانه» ظاهری آغازین آن مغایرت دارد و از این رو نمایشگر انتقال به میانه روی است. رسانههای جریان غالب تا آنجا پیش رفتند که اعلام کردند چرخشهای ترامپ (از جمله برکنارکردن بَنِن از ریاست شورای امنیت ملی) بدین معنی است که او سرانجام تصمیم به تعیین مسیر «ریاست جمهوری» خویش گرفته است. به واقع، این تغییرمسیرها به طور دقیق، نوعی چرخشهای ناگهانی در مواضع امپریالیستی ایالات متحده بود که میشد از کاخ سفید نئوفاشیست انتظارش را داشت. تنشزدایی آغازین در برابر روسیه به حال خود رها شده بود، بدون اینکه هیچ یک از هدفهای ژئوپُلیتیکی پیشین حکومت جدید در افزایش فشار بر داعش و چین رها شده باشد.
واقعیت آشکار این است که ایالات متحده در دورۀ حکومت ترامپ تا دندان مسلح میشود و علامتهایی هر چه نمایانتر از ستیزه جویی را نشان میدهد. حکومت جدید هماکنون تصمیم به اجرای راهبرد نومحافظه کارانۀ مخالفت هم با روسیه و هم با چین گرفته است، و این موضوع نباید چندان مایۀ شگفتی شود. این نکته درخور توجه است که آن کس که اعلام کرد: «آمریکا باید (چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ نظامی) توانمند شود و آمریکای توانمند سرانجام میتواند فراهم کنندۀ امکان صلح آمریکایی(1) باشد»، بَنِن بود و معنی این سخن او ضرورت وجود امپراتوری جهانی تک قطبی است. هیچ یک از این عوامل ترامپ را از جریان غالب سیاست خارجی ایالات متحده خارج نمیکند. بهواقع، همۀ طبقۀ حاکم ایالات متحده از تقاضای بازگرداندن اقتدار خارجی به آن حمایت میکند. این همان نکتهای است که وعدۀ هیلاری کلینتون در بارۀ پیگرفتن دوبارۀ مبارزه در راه تحمیل ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع در سوریه که چیزی نمانده بود جهان را به آستانۀ جنگ دما-هستهای بکشاند، و حمایت قاطع او از اقدامهای ترامپ در سوریه، بر آن گواهی میدهد. با وجود این، حکومت ترامپ در همین مدت کوتاه که او در رأس قدرت بوده، توانسته است در به کارگرفتن زور، به همراه گرایش به استفاده از نظامیان برای مهار غیرنظامیان این منطقه، بی پروایی و سرسختی نشان دهد که این گرایش دستکم گرایشی نامیمون است.
توحش جدید
همان طور که پیش از این گفته شد، کاخ سفید مکانی برای حامیان جناحهای رقیب بوده است: پاسخگویی از یک سو به منافع سرمایۀ مالی-انحصاری، و از سوی دیگر به منافع پایگاه طبقۀ متوسط پایین را تعقیب میکرده است. در این نکته نمیتوان تردید داشت که حکومت سرانجام به منافع گروه نخست اولویت خواهد داد و به ادعاهایش در بارۀ عوامگرایی پشت خواهد کرد. اما کاخ سفید برای حفظ اعتبار نزد تشکیل دهندگان پایگاهش، ناگزیر است به چرخشهای آگاهانه تن دهد: یعنی باید به پیشبرد منافع ثروتمندان متحد کمک کند و همزمان میان خود و لایههای متخصص طبقۀ متوسط فرادست که حامیان ترامپ بهشدت از آنها بیزارند، فاصله ایجاد کند. سیاستهای ترامپ باید منافع طبقۀ متوسط فرودست را تا اندازهای «توصیف کند»، حتی اگر نخواهد آنها را تحقق بخشد. از این رو، شناختن آن مجموعه از سیاستها و راهبردها که بَنِن، برِیت بارت و مرسِرها عرضه کردند، اهمیت حیاتی دارد.
بدین سبب، راهبرد نئوفاشیستی که کاخ سفید دورۀ ریاست جمهوری ترامپ تاکنون معرف آن بوده است، ممکن است تداوم یابد و جناحهای گزینۀ راست و توانگران را بههم بپیوندد. ترامپ، هنگام ورود به کاخ سفید، بیدرنگ نمایندگان گزینۀ راست را که در مبارزۀ انتخاباتیش نقشی عمده ایفا کرده بودند، برکشید. در اینجا نقش بَنِن که هنوز استراتژیست ارشد و رابط عمدۀ او با برِیت بارت بود همچنان اهمیت محوری داشت. گزینۀ راست، به لحاظ ایدئولوژیک، به اندیشۀ متفکرانی همچون اِوُلا، دوگین و اُسوالد اِشپِنگلر (تاریخدان تأثیرگذار سالهای آغازین دهۀ بیستم و نگارندۀ کتاب زوال غرب) متکی است. بَنِن آشنایی درخور توجه خود را با آثار اِوُلا نشان داده، «سنتگرایی او، بهویژه در آنجایی که از مبانی ملیگرایی» و گسترش اقتدارِ فرهنگی سفیدپوستان اروپایی حمایت کند ستوده است. از نگاه بَنِن، مبارزۀ جهانی نژاد سفید را باید در از سرگرفتن نبرد تاریخی «غربِ یهودی-مسیحی» با اسلام یافت که اکنون گسترش یافته و جدا سازی ملی-فرهنگی مهاجران غیرسفید پوست اروپا و ایالات متحده را نیز دربرگرفته است.
بخشی مهم از آن گرایش نئوفاشیستی کارآمد که بَنِن در آغاز مبارزۀ انتخاباتی ترامپ نشان داد و سپس به کاخ سفید راه جست، به سمت ملیگرایی اقتصادی جهتگیری شده است. بَنِن گفته است: «باورمندان به جهانی سازی، کار طبقۀ کارگر آمریکا را به ویرانی کشیدند تا طبقۀ متوسط آسیا را پدید آورند». او در این سخن خود به نوعی از امپراتوری وارونه اشاره کرده است که در آن، طبقۀ کارگر سفید پوست آمریکایی که پیش از این از فرمانروایی بیرقیب ایالات متحده بر اقتصاد جهانی سود میبرد، اکنون شاهد آن است که آسیاییان کارش را از او بازگرفتهاند و مهاجران لاتین تبار «غیرقانونی» و پناهندگانی از کشورهای نفتخیر خاورمیانه، تحت فرمان «تروریستهای رادیکال اسلامی» بر او هجوم آوردهاند. سرمایهداران رفیقباز، سرمایهداران مالی سودجو و باورمندان لیبرال جهانیسازی، همه درخور سرزنشاند. ترامپ، بَنِن، برِیت بارت و گزینۀ راست، بهشدت به زبان رمزگذاری شده با علامتهای نژادی (یا زبان قابل فهم برای خودیها (2))، بهسان علامتهایی برای تماس با حامیان رزمجوی سفیدپوستشان تکیه میکنند. این حامیان، به نگریستن بر مهاجران، پناهجویان و مردم غیرسفیدپوست، به طور کلی، بهسان تهدیدکنندگان مرکب فرهنگی و اقتصادی تشویق میشوند.
راهبرد رادیکال را در اشارههای مکرر بنن به اردوگاه قدیسان، بهگونهای استعاری میتوان بازیافت. این نام، عنوان رمان ژان راسپایل، نویسندۀ فرانسوی است که بی تردید از نژاد پرستانه ترین آثاری است که تا به امروز انتشاریافته است. در سال 1975، این کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شد و نشریۀ کرکوس ریویو که بهطور معمول خشک و جدی بود، دربارۀ آن نوشت: «ناشران، اردوگاه قدیسان را رخدادی بزرگ معرفی کردهاند و شاید هم چنین باشد، همان طور که Mein Kampf (3) رخدادی بزرگ بود». او در این رمان به شدت نژادپرستانه، هجوم 800 هزار «جانور نگون بخت» به آخرین کشتی، بهمنظور غلبه بر فرانسه به مثابۀ سرپلی به سوی اروپای سفیدپوست، یا همان «اردوگاه قدیسان» توصیف کرد. و این، در زمانی است که انبوه چینیان روسیه را تهدید میکنند، یک کشتی گشتزن فرانسوی در مانیل ربوده میشود، و سفیدپوستان در نیویورک سنگرهایی را در پیرامون محلههای سیاهپوستان نیویورک میسازند. عنوان کتاب از کتاب مکاشفات (سِفر 20: آیۀ 2) به عاریت گرفته شده که در آن آمده است: «و آنان به هرسوی جهان رفتند و اردوگاه قدیسان و شهر محبوبان (خداوند) را بنا نهادند؛ و آتش، از سوی خداوند آسمانها فرو بارید و میانشان جدایی افکند». از صفحۀ 1 به بعد رمان اردوگاه قدیسان، انباشته از کشتار و خونریزی، تجاوز، ستم و افراطی ترین شکلهای نژادپرستی است و مردم را به اعضای بدن تنزل میدهد که (همراه با نشانه های نژادی) درهمه جا پخش شدهاند. جلد کتاب، آن را «رمانی مصیبت بار، بحث انگیز و پر فروش دربارۀ پایان دنیای سفید پوستان» معرفی میکند. هدف کتاب، به گفتۀ اِوُلا، فراهم کردن مبانی احساسی و مادون تفکر برای روا داشتن خشونت وصف ناپذیر، نه تنها بر آسیاییان، بلکه بر همۀ نژادها (بهجز نژاد سفید) است که تهدید نژادی انگاشته میشوند.
پاورقی:
- Pax Americana
- Dog Whistles
- بهمعنای «نبرد من». اثر معروف هیتلر.