نکته مثبت هفته
گذشته مثل کفشهای دوران بچگیست که دیگر کوچک شده… بیندازش دور…
حکایت هفته
«دیوانگی یعنی تکرار اشتباه»
جیک و جو اشتهای سیریناپذیری به شکار داشتند. آنها در طی یک هفته شکار در جنگلهای دورافتادۀ کانادا چند گوزن بزرگ به دام انداختند. هنگامیکه خلبان برای بازگرداندن آنها به محل قرار بازگشت با نگرانی گفت: هواپیمای من قدرت حمل چنین بار سنگینی را ندارد. جیک گفت: ولی هواپیمایی که سال گذشته ما را ازاینجا برد، دقیقاً مثل همین بود. خلبان پرسید: واقعاً؟ خوب اگر شما توانستهاید، معنیاش این است که من هم میتوانم. هواپیما روی سطح آب به حرکت درآمد ولی با آن بار سنگین بهسختی توانست از روی جنگل به پرواز درآید و پس از طی مسافتی کوتاه سقوط کرد. سرنشینان هواپیما متوحش و آشفته ولی صحیح و سالم خود را از میان لاشۀ هواپیما بیرون کشیدند. جو پرسید: ما کجا هستیم و جیک کنجکاوانه نگاهی به اطراف انداخت و در جواب گفت: مطمئن نیستم، ولی به گمانم حدود یک کیلومتر جلوتر از پارسال!
«پل مُعلق و پل سیمانی»
روزی روزگاری، مردی بود که پس از سالها کار و اندیشه دربارۀ بهترین راه عبور از رودخانۀ مقابل خانهاش اقدام به ساخت یک پل معلق بر روی آن نمود. امّا مردم آن دهکده به طرز عجیبی از عبور بر روی آن میترسیدند، چراکه آن پل بسیار ناپایدار و متزلزل ساختهشده بود. تا اینکه اهالی دهکده با کمک یک مهندس، یک پل محکم سیمانی احداث کردند که باعث خشم سازندۀ پل معلق شد.
از آن روز به بعد آن مرد به هرکس که شنوندۀ سخنانش بود، میگفت که مهندس به کار وی بیاحترامی کرده است و مردم نیز به او گوشزد میکردند که هنوز آن پل معلق بر سر جای خود باقیمانده و نشانگر لحظهای از سالها کار و تلاش وی میباشد.
و آن مرد با عصبانیت بر روی سخنانش تأکید میکرد که: هیچکس از آن پل استفاده نمیکند.
_اما شما یک شهروند محترم هستید و ما شما را دوست داریم. اگر مردم فکر میکنند که پل سیمانی مفیدتر از پل معلق شما است، ما چهکار میتوانیم بکنیم؟
_ولی از روی رودخانه من گذشته است.
_اما علیرغم همۀ احترامی که برای شما قائل هستیم، لازم است بدانید این رودخانه متعلق به هیچکس نمیباشد و هرکسی میتواند چه قدمزنان، چه با کشتی و چه شناکنان و خلاصه هر طوری که مایل باشد از آن عبور کند. حالا اگر افرادی مایلند تا از روی پل عبور کنند، برای چه نبایستی به خواست ایشان احترام گذاشت؟ ما چگونه میتوانیم به کسی اعتماد کنیم که عوض تقویت کردن پل معلقش، تمام مدت از پل دیگران انتقاد میکند؟!
منبع: (هدف، نسرین افتی باران. تهران؛ انتشارات پلک، 1390)
لطیفههای هفته
نیروی انتظامی میریزد خانۀ یک نفر … طرف با دوستدخترش میپرد توی استخر … میگوید دیگه به شما ربطی نداره … ازاینجا به بعد مربوط به نیروی دریاییه!
میگویند نوشیدن شیر شما را قویتر میکند! … پنج لیوان شیر بخورید و ببینید آیا میتوانید دیوار را جابهجا کنید؟ … خب نمیتوانید! … حالا دو لیوان عرق بخورید … دیوار خودش جابهجا میشود! … والله با این شیرهاشون.
ملانصرالدین رو دیدن که در حال هل دادن ناموفق به سنگ بزرگ، هی خدا رو شکر میکنه… پرسیدن قضیه چیه؟ گفت: خدا رو شکر میکنم که با جوونیم هیچ فرقی نکردم. اون موقع هم نمیتونستم این سنگو تکون بدم.. حالا شده قضیه ما و قیمت ماشین و مسکن و ….
پیرمردِ آنقدر تو حج به ستون شیطان محکم و دقیق سنگ میزد که شیطان تو بلندگو اعلام کرد: … گودرزی از ایران … یواشتر بزن حیوان، گولت زدم، ارث باباتو که نخوردم!
بزرگترین شانس خارجیها این است که بابانوئل آخوند نیست … وگرنه بهجای هدیه دادن با سورتمه میآمد و خمس و ذکات جمع میکرد!
از مامانم پرسیدم: یه آهنگ تو سرمه نمیتونم پیداش کنم … گفت: زیر هیپوتالاموس رو گشتی؟ … و دقیقاً همانجا بود.
نکته هفته
آرامش پیامد اندیشیدن نیست. بلکه نیندیشیدن به گرفتاریها و چالشهایی است که ارزش اندیشیدن را ندارد.
نقلقول هفته
شکسپیر: اگر قرار است برای چیزی زندگی را خرج کنیم، بهتر آن است که آن را خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم.
ضربالمثل هفته
پارسی: آن زنده که کاری نکند، مرده به از اوست.
چینی: از آهسته رفتن نترس، از بیحرکت ماندن بترس.
شعر طنز هفته
«بعد ازاین شعر نان نخواهد شد»
بعدازاین شعر نان نخواهد شد
شاعری، قوت جان نخواهد شد
ذوق آدم که پیر شد، دیگر
با جوایز جوان نخواهد شد
آنِ حافظ که هست خاطرتان!
اینهمه، باز آن نخواهد شد
بعد یکعمر شاعری کردن
سود ما جز زیان نخواهد شد
بر لب جو نشستی و دیدی
که حریف زمان نخواهی شد!
زندگی نیست بیفراز و نشیب
گوشت بیاستخوان نخواهد شد
با همین وسمههای امروزی
هیچ ابرو، کمان نخواهد شد
متّهم تا به شاعری نشود!
هیچکس پاسبان نخواهد شد
شعر وقتیکه اینچنین شده است
تا ابد آنچنان نخواهد شد
منبع: (فیضبوک، ناصر فیض. تهران؛ شرکت انتشارات سوره مهر، 1392. قسمتی از شعر بعدازاین شعر نان نخواهد شد)