نکته مثبت هفته
زندگی مسابقه نیست، بلکه سفریست که هر قدم از مسیر آن را باید لمس کرد؛ چشید و لذت برد…
حکایت هفته
«ابتکار»
باغبانی سیبهای قرمز روشن، تر و تازه، آبدار و براقی را به عمل میآورد که مانند بوی پلویی که تازه دم کشیده باشد، مشتریان زیادی دور خود جمع کرده بود. بیشتر مشتریانش به خاطر طعم عالی و ظاهر زیبای سیبها سفارش خود را توسط پست برای باغبان میفرستادند.
یک سال، قبل از چیدن محصول، از بخت بد باغبان، طوفان تگرگ آمد و همهی سیبها آسیب دیدند.
باغبان هزاران سفارش و چک از مشتریان خود دریافت کرده بود و مشتریان نیز به خاطر ایام عید انتظار داشتند سیبهای خوبی دریافت کنند. باغبان دچار مشکل شده بود زیرا هزاران نفر از مشتریان خود را نه تنها ناراضی میکرد، بلکه امکان داشت همهی آنها را به یک باره از دست بدهد و خسارت جبرانناپذیری به او وارد شود.
عیب کار فقط در ظاهر سیبها بود. باغبان چگونه میتوانست این عیب را برطرف کند؟
واقعیت این بود که طعم سیبها عالی بود، حتی مزهی آنها بهتر از پیش بود، چون هوای سرد به هنگام رسیدن سیبها باعث بهتر شدن طعم و مزهی آنها شده بود. به همین خاطر باغبان تصمیم گرفت که سفارشات را ارسال کند. او پس از آماده کردن هر محموله، کارتی داخل آنها گذاشت که روی آن نوشته شده بود: «به لکههایی که بر اثر تگرگزدگی، بر روی برخی از سیبها پدید آمده است توجه کنید! این لکهها نشان میدهد که سیبها در ارتفاعات بالا، یعنی جایی که سرمای ناگهانی تگرگ سبب سفت شدن گوشت میوه، فرآوری قند آن و بینظیری طعم و مزهی آن میشود، به عمل آمدهاند!»
هیچ یک از مشتریان سیبها را پس نفرستادند. سال بعد، بیشتر مشتریان به همراه سفارش خود، یادداشتی به باغبان ارسال کردند که سیبهای تگرگزده و لکدار را به سیبهای صاف و ساده ترجیج میدهند!
«قدرت رویا»
چندی پیش مردی سوار بر اسب از فروشگاهی به فروشگاه دیگر میرفت. او بین راه دربارهی رویاهای خود و تحقق آنها با اسبش صحبت میکرد. میزان فروش او در قبال کار زیاد و پر مشقتش بسیار کم بود و هر روز بیشتر از روز پیش بر بدهیهایش افزوده میشد.
روزی یکی از دوستانش به او گفت: «لو یا خیلی کلهشقتر از آنی که واقعیت را قبول کنی و یا این که بسیار احمقی، چون دیگر از پا درآمدهای.»
«لو کرافت» تسلیم نشد. او به سرکشی به فروشگاهها و فروش لبنیات و صحبت با اسب خود ادامه داد.
امروز مواد غذایی چند صد میلیون دلاری کرافت یادآور دوران پررنج و مشقت مردی است که در بنا و پایهریزی رویاهای خود به قدری ثابتقدم ماند که همه را تحقق بخشید.
(منبع: خوشبختی را به بها میدهند نه به بهانه! سعید گلمحمدی. تهران نسل نواندیش. 1391)
لطیفههای هفته
جوری درس میخونید، انگار که برای مسافرکشی هم معدل بالای هفده میخوان.
وارد برجام که میشی فقط هتلی که در آن مذاکره کردن سر جاش مونده … بقیه همه خارج شدن!
مسئولین کاری کردن که ایرانیا ترجیح میدن … بهجای اینکه به آینده برن، برگردن به گذشته.
بدبختتر از ایرانیا عراقیا هستن … که دعوای ایران و آمریکا توی خونۀ اوناست!
دارم با بابام شطرنجبازی میکنم … میگه: یا مات میشی یا از پولتوجیبی خبری نیست! … دوراهی ذلت و خفت دقیقاً همینجاست.
بیشوهری همهجا بیداد میکنه، حتی در دریاها … ببینید اینهمه عروس دریایی داریم اما دریغ از یک داماد دریایی! ستاد دلداری به همۀ دختران دم بخت…
هر جور فکر میکنم نمیفهمم قدیمها چطور میرفتند از سر چشمه آب میآوردند؟! … ما پارچ یخچالمان خالی میشود هیچکس مسئولیتش را گردن نمیگیرد!
بابابزرگم گوشهاش قراردادی سنگین بود … مثلاً میگفتی: بهم پول بده عربده هم میزدی نمیشنید … ولی زمزمه میکردی فلان زن بیوه شده میگفت: کی؟!
نکته هفته
ما بخشی از زمین هستیم و زمین بخشی از ماست. گلهای عطرآگین خواهران ما و آهوان، اسبها و عقاب بزرگ، برادران ما هستند.
نقلقول هفته
بهار: «اقوام روزگار به اخلاق زندهاند
قومی که گشت فاقد اخلاق مردنیست»
ضربالمثل هفته
پارسی: یا سخنی داشته باش دلپذیر، یا دلی داشته باش سخن پذیر.
ژاپنی: هفت بار زمین بخور، هشت بار بلند شو!
شعر طنز هفته
«هی شعر تر انگیزد»
گفتی که از آن باشد، گفتم که از این باشد
یک نکتۀ بیمعنی گفتیم و همین باشد
در کار گلاب و گل گفتند که حکمت چیست؟
گفتم که همین خوب است، بگذار همین باشد
پیراهن ما را هم از پشت کسی جر داد
من فکر کنم کار شیطان لعین باشد
خلقی شده گمراهت وقتیکه به همراهت
یک روز شهین باشد، یک روز مهین باشد
یک روز جناح چپ، یک روز جناح راست
همواره در این کشور اوضاع چنین باشد
هرکس که در این کشور آشوب کند، جایش
یا گوشۀ کهریزک یا کنج اوین باشد
برعکس شما، حافظ! من معتقدم درکل
هی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
منبع: (هِی شعر تر انگیزد، سعید بیابانکی. مشهد؛ سپیدهباوران، 1397. قسمتی از شعر هی شعر تر انگیزد)