حبیب عثمان |
روز ۸ دسامبر سال ۲۰۱۹ باز هم شاهد محفل ادبی و فرهنگی انجمن نوای نیستان با همکاری خانه افغان در مونترال بودیم.
علاقمندان شعر، ادب و موسیقی در هوای سرد زمستان اما در فضای گرم و صمیمانه از بروسارد، مونترال، لانگی و جاهای دیگر حضور به هم رسانیده بودند. ایرانیان عزیزمان نیز در این محفل تشریف آورده بودند. محفل با سخنرانی جناب حسیب فضل شخصیت فرهنگی جامعه افغان مونترال آغاز و موضوعاتی شامل برنامه را معرفی نمود.

متعاقبآ جناب داکتر کمال سید، روانشناس، ادیب و دانشمند افغان زندهگینامهٔ «گورو نانک» را بدین شرح بیان نمود که مختصرآ ابراز میشود:
بنیانگزار کیش سِک متولد سال ۱۴۶۹میلادی در محله داد کانا نزدیک لاهور، Guru Nanak گورو نانک امروزی آئین سِک را بنیانگزاری کرد. این محل از سابق کانون فرهنگی عظیم بوده است.
گوروجی به سرعت پیشوای فرقه شد، که در طرح دینش نانک هم از اسلام پیروی کرده در فکرش مبنی به یکتاپرستی و هم از اندیشهٔ هندو مبنی به سمیران یعنی مراقبه پیروی کرده است. گفته است که روزی در حین سمیران (مراقبه) آواز خداوندی را شنیده که برایش گفته من خداوند تو هستم، با تو هستم و متعاقب این صدا، یک فرشته جامی به او داده و گفته است این را بنوش که برایت از آسمان آمده و فرشته برایش گفته که تو بعد ازین گورو (معلم) هستی و تو به مردمان تعلیم میدهی و آنها سِکها (شاگردان تو) خواهند بود.
نانک سفری در اماکن مقدس، ادیان مختلف به شمول ادای مراسم حج هم رفته بود. در اثر گرفتاریهای سیاسی و جور روزگار زمانی هم به کابل پناهنده شد که مصادف به اواخر قرن ۱۵ مسیحی است.
استقبال بابه ناک در کابل:
وقتی بابه نانک در کابل آمد سلطنت کابل به دو دلیل از او استقبال شایان کرد.
یکی همانا رعایت سنن والای این دیار مبنی به پناهدهی به پناهده و دیگر اینکه مقامات آن زمان از شخصیت شکوهمند این پیشوا اطلاع داشتند. از همین سبب دوم است که منزل شایستهٔ یک سرشناس آن زمان را به فرمان سلطنتی برایش خریداری کردند. این اقامتگاه نانک در عقب و شرق تعمیر مخابرات امروزی قرار دارد و تا زمانی هم در یک لوحهٔ نصب به دیوار به اقامتگاه نانک اشاره شده بود. در همین منزل است که او نوشتن «گُرنگ» یا «ادی گراند» کتاب مقذس این آئین را آغاز کرد و در باغ سلطان پور مشرقی نزدیک جلال آباد طی مراسم خاص انجام داد.
امروز اقامتگاه کابلی نانک وجود دارد و به دلائل مصونیت به تدبیر شاروال (دوکتور سهیل) یک نام مستعار برایش داده شده است…. اینکه سلطنت لازم دید که گورو نانک به سلطانپور مشرقی برود این هم دو دلیلی دارد؛ یک دلیل واضح گفته شده است که؛ چون همه روزه پیروان روزافزون و بیشمار به زیارت پیشوا میآمدند مشکل در استقبال این جمعیت بود غفیر پیش میشد و اما واقعیت دیگر و ناگفته اینست که جمعیت هنود مقیم کابل، خصوصآ که بعضی از آنها مسٔولیتهای دولتی عمده هم داشتند، موجودیت گورو جی را در کابل به چشم نیک نمیدیدند. هند آن زمان هم که همسایه نیک و دوست افغانستان بود در برابر این موقف سلطنت کابل نظر مساعد نداشت.
تأثیر موسیقی کابل بالای گورو ناک:

گورو نانک در تمام مدت اقامتش در کابل چون گوش حساس به ساز و آواز داشت خوانندهها و نوازندهها را به حضور میخواست و میشنید. بار اول در کابل آهنگ «بیرو» را شنید، مورد پسندش واقع شد و آن را فرمایش میکرد و در جشن با عظمت باغ سلطانپور (باغ سلطان پور زمانی از اقامتگاه شکوهمند یکی از شاه زادگان مغل، جلالالدین اکبر بود) همین آهنگ را به فرمایش پیروان نواختند و این آهنگ برای همیش در جشن ویساک تا امروز رایج است. نانک راگ بیرو را با خود به هند برد و در جامعهٔ پیروان نانک هند صبغهٔ آهنگ مقدس دارد….
از خوش قسمتی بر مردمان خراسان زمین راگ بیرو پیوند دیرین و عواطفی دارد. هرگاه مادری جگر گوشهاش را در آرامش میکشاند تا بخوابد میگوید: آ له لو له لو لو —- آ له لو دل بند له لو — این آلاب بیروی ست (گه ری گه مه، گه ری گه –ری گه مه، گه ری گه) کی نیست در خراسان زمین این را در نهاد خود خوابیده ندارد؟ زیرا به کمکش خوابیده است. له لو له لو افادهٔ عاطفی ست نه بیان لفظی. زیرا راسآ در حیطهٔ معنی است نه لفظ. اما با بزرگ شدن مثل دیگر مسائل شامل حال بزرگ شدن شرح و بسط میآید و راگ بسته تعمیر میشود و هرگاه چنین شد بعد آلابی که آن را همه در دل دارند مثل دیگر جوانب زندهگی مشکلتراشیها، کلانکاریها و گیردار برپا میشود و ایجاب رفت و آمد و وادی و سموادی میکند. رفت معمول همانا: ساری گه مه په ده نی، با یک ادامت با سی گه مه دی نا و در آمد: سا نی ده په مه گه ری البته وادی دی است و سموادی ری میباشد. در تصنیف امروزی این را راگ صبح گاهی خواندهاند از بس ساده، لطیف و خوشگوار است.
من در ختم به ساز گزینان، سازگاری به ساز و هردم دمسازی به ساز میخواهم که اگر شود ساز، ساز شوند.
سخنرانیها و شعرخوانیها در بخش بعدی برنامه:

خانم حمیرا مقدر راجع به تصوف اسلامی و مشخصات و مشترکات مکتب مولانا و حافظ چنین سخنرانی نمود:
امیدوارم این چنین محافل گرم و صمیمانهٔ علمی و فرهنگی مجددآ و مکررآ داشته باشیم تا ما از این ذخیرههای عظیم و غنی معرفت و حکمت استفاده و از آن بهرههای ببریم. و درباره شخصیت مولانا چنین گفت: حیف است که مولانا ناآموخته بماند و ما از آن استفاده نکنیم. مولانا کسی بود که رایگان گنج شایگان را در اختیار ما گذاشت. برماست که قدر او را بدانیم و به قول خودش این گنج شایگان را ارزان نفروشیم.
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهر طفلی به قرص نان دهد
مخصوصآ ما که در غرب و غربت به سر میبریم از دیار و از زبان مادری خود دور افتادهایم باید فرصتهای بگذاریم برای آشنایی این ذخیرهٔ عظیم و غنی معرفت و حکمت.
با نام مولانا آشنا استیم نام او را بدانیم و به او افتخار هم بکنیم ولی اگر چیزی ندانیم و یا اگر او چیزی بدانیم اندک و سطحی بدانیم .
سپاس میکنم که این فرصت مبارک را به من میسر ساختند تا از مولانا بگویم، از مولانا مرد بزرگ، صوفی عاشق، شاعر، ادیب و گوهر و شکر گفتار.
میخواهم سیری مختصری بر تصوف عارفانه و عابدانه بعد عاشقانه و عارفانه داشته باشم. سفری بر اندیشههای عارفانه و عاشقانه مولانا و حافظ نمایم….
خانم حمیرا جباری، سخنران دیگر این محفل، زندهگینامه مولانا را مختصرآ معرفی نموده گفت:

موضوع صحبت امروز من مولانا جلالالدین محمد بلخی است. خیلی مشکل است آدم راجع به مولانا صحبت کند فکر کنم هرچیزی که آدم بخواهد راجع به او بگوید همه شنیدهاند و میدانند.
در جای خواندهام که انسان از تکرار مطالب علمی و ادبی ضرر نمیکند چونکه تکرار نزدیک اظهار است. صحبت راجع به استادی چون مولانا جلالالدین محمد بلخی کاری مشکلی ست، کار آسان نیست. مردی که درباره او هر چه بنویسند و بگویند باز هم ناگفتهها بسیار است. به قول آقای علی دشتی؛ داستان روح او تمام نشدنی، همهمه جهان مرموز درون او خاموش نشدنی، طومار دل او به درازای ابد، و چون افسانه بی سر و بی پایان است.
نامش محمد با لقب جلال الدین، دوستان و یارانش او را مولانا صدا میکردند. در منابع دست اول شرح احوال او و نیز در آثاری چون مقالات شمس به همین لفظ مولانا از او یاد شده است. آنچه به او منسوب بوده است به صفت مولوی توصیف کردهاند. در مغربزمین او را رومی میگویند چون روم یا ترکیه امروزی بوده است….
خانم وسیمه فاضلی آخرین غزل مولانا را به خوانش گرفت که چنین بود:
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
برآب دیدهٔ ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خون بها را
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردیست غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بی خودم من ور تو هنر فزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

جناب حسیب فضل گرداننده و میزبان محفل انجمن نوای نیسان شعری از نازوانا شاعر پشتو زبان را به نام «اشک نرگس» به زبان دری ترجمه و خدمت حضار تقدیم نمود و در آخر برنامه در مورد خوانش مثنوی معنوی گفت: اکثر دوستان که مثنوی میخوانند متوجه باید باشند که شروع مثنوی چیزیست که همهٔ ما به آن آشنا استیم، اکثرآ اشتباه میخوانند … که این طور باید خوانده شود:
بشنوی نَی چون شکایت میکند
از جدایها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
این تنها یک اشاره است، که در خواندن اشعار مولانا باید دقت کنیم زیرا مولانا یک سخنگوی بلند مقام است و اشعاری که گفته بسیار سنجیده گفته.