چند وقت پیش در صفحه «خط قرمز باریک» به ماجرای فروش اجناس بنجول پرداختم و اینکه بسیاری از شرکتها، بیش از آنکه به ارایه جنس با کیفیت بپردازند، در تلاشاند خانههای مردم را به انبارهای خود بدل کنند. یعنی جنسهایی را به آنها بفروشند که اساسا به کارشان نمیخورد و تنها باید در انبار خاک بخورد. در همان شماره وعده داده بودم که در دو مورد به تفصیل بنویسم؛ موضوع اقتصاد خانواده، تخفیفها و جنسهای ارزان قیمت و تبلیغات.
در دلاراما میتوان بسیاری از جنسها را با قیمتهای بین ۲۵ سنت تا چهار دلار خرید، وسایلی که به قول معروف کار ما را راه میاندازند، از ماهیتابه تفلون تا شامپوی مو، از گلدانهای فانتزی گرفته تا قابعکس. حتی گاهی در دلاراما میتوان کادوی خوبی برای یک دوست خرید.
در این شماره به نوعی به اقتصاد خانواده، تخفیفها و خرید جنسهای ارزان میپردازیم. پرسش این است که آیا ما با خرید اجناس ارزان واقعا صرفهجویی میکنیم؟ آیا همه اجناس ارزان و تخفیفخورده کم کیفیت هستند؟ آیا قیمت گرانتر اجناس میتواند این پیام را برای ما داشته باشد که قرار است کالای با کفیتتری خریداری کنیم؟
برای روشنتر شدن موضوع مثالی از زندگی مونترالی–کاناداییمان میآورم. تقریبا همه ما تجربه خرید از فروشگاه زنجیرهای دلاراما را داشتهایم، فروشگاهی که برخی آنرا به عنوان مغازه «یک دلاری» هم میشناسند، هر چند که اینروزها گرانترین محصولش چهار دلار ارزش دارد. در دلاراما میتوان بسیاری از جنسها را با قیمتهای بین ۲۵ سنت تا چهار دلار خرید، وسایلی که به قول معروف کار ما را راه میاندازند، از ماهیتابه تفلون تا شامپوی مو، از گلدانهای فانتزی گرفته تا قابعکس. حتی گاهی در دلاراما میتوان کادوی خوبی برای یک دوست خرید.
با اینهمه برخی معتقدند که هر ارزانیای بیدلیل نیست و گاهی وقتها خرید یک جنس به ظاهر ارزان، هزینههای پنهانِ فراوانی را به خریدار تحمیل خواهد کرد که شاید فقط با پول هم قابل جبران نباشد. مثلا ممکن است خرید یک اسباببازی ارزان قیمت که استانداردهای لازم را ندارد، سبب شود تا کودک ما با مشکلی مواجه شود.
حال سوال این است: آیا باید از فروشگاههایی مثل دلاراما خرید کرد؟ آیا میتوان به جنس ارزان قیمت اعتماد کرد؟ آیا خریدن کردن در روزهایی که به اجناس تخفیف میخورد به نفع ماست؟ آیا خرید ارزان یا گران خود یک سبک زندگی است؟ آیا میتوان درست خردیدن را (به جای ارزان یا گران خریدن) بخشی از سبک زندگی کرد؟
ماست، آش و اینکه چقدر پول میدهی

ضربالمثلها دنیایی از تجربه را پیش روی ما قرار میدهند. ضرب المثل فارسی «هر چقدر پول بدهی، همانقدر آش میخوری»، بیشباهت به ضربالمثل انگلیسی «آنقدر پولدار نیستم که جنس ارزان بخرم!» نیست. در هر دو ضربالمثل، در زمینه اقتصاد خانواده است و به ما توصیه میکنند که اجناس ارزانقیمت نخریم. ضربالامثل ایرانی میگوید که درست برابر آنچه پول میدهیم به ما آش داده میشود و ضربالمثل انگلیسی میگوید که خریدن اجناس ارزان قیمت برابر است با دور ریختن پول و فقط یک آدم ثروتمند است که میتواند آنقدر پول داشته باشد که آنرا دور بریزد.
خریدن اجناس ارزان گاهی حتی میتواند خطراتی را برای ما به همراه داشته باشد. مثلا سال قبل خبری در مورد آتش گرفتن یک خانه در انگلیس، توجه بسیاری را به خود جلب کرد. البته خانههای بسیاری در جهان آتش میگیرند، اما این بار دلیل آتش گرفتن استفاده از یک شارژر ارزان قیمت بود، شارژر ارزانی که آنها با قیمت تنها یک یورو از یک فروشگاه دارای تخفیف خریده بودند. در لحظهای که آتش سوزی شروع شده و به تمام خانه سرایت کرده بود، آنها سرگرم تماشای تلویزیون بودند.
باید در هنگام خرید حسابی حواسمان جمع باشد. اگر در هنگام خرید همیشه به سمت ارزانترین اقلام موجود گرایش داشته باشیم، احتمال اینکه در نهایت دچار هزینههای بیش از حد شویم، زیاد است. مثلا برخی افراد از خرید ابزارهای گرانتر اجتناب میکنند و به جای آن به خرید نوع ارزان آن روی میآورند. آنها در نهایت بهدلیل کیفیت پایین کالای ارزانتر ناچارند بعد از مدت کوتاهی دوباره جنس گرانتر را بخرند.
بنابراین، خرید هر کالای ارزانی صرفهجویی نیست زیرا اگر آن کالا خراب شود باید دوباره هزینه بیشتری بپردازید تا آن را با یک کالای جدید جایگزین کنید.
اما آیا هر کالای گرانی دارای کیفیت خوبی است؟ پاسخ منفی است. گاهی برخی از تولید کنندهها، به دلیل آنکه استراژدی درستی ندارند، با قیمت تمام شده بالایی برای هر کالا روبرو میشوند. آنها به ناچار قیمت کالای خود را بالا میبرند. در حالی که کالای با کیفیت مشابه را میتوان ارزانتر هم یافت.

همیشه هم اجناس گران قیمت بهتر نیستند. اینکه کادوی خوب و ارزان بخریم یک هنر است.
از سوی دیگر، گاهی برخی از کارخانهها حس میکنند بیرقیب هستند و به همین قیمت خود را بالا میبرند. مثلا تا پیش از آنکه مدلهای پیشرفته الکتریکی برخی از برندهای خودرو سازی مثل هیوندای، کیا و فورد به بازار عرضه شود، تسلا حس بیرقیب بودن در بازار داشت، و قیمت بالایی از مشتریانش طلب میکرد، اما بعد از آمدن چند رقیب تسلا اعلام کرده که قیمت محصولاتش را تا ۲۰ هزار دلار پایین میآورد. البته تسلا هنوز در عرصه رانندگی اتوماتیک تقریبا بیرقیب است، هر چند که یک تصادف در سال گذشته نشان داد که هنوز نمیتوان به این خودرو به شکل کامل اطمینان کرد.
پس همیشه هم قیمت بالا نشاندهنده کیفیت کالا نیست. چه باید کرد؟
هنر خرید کردن
پدربزرگم که به عنوان یک تاجر خردهپا آدم موفقی به حساب میآمد جملهای را همیشه و در هر شرایطی تکرار میکرد. او معتقد بود کسانی ثروتمند میشوند که درست خرج کنند نه اینکه درآمد بالایی داشته باشند. او میگفت خرید کردن یک هنر است.
در ابتدا باید این نکته را دانست که هر جنس ارزانی لزوما بد نیست. دست کم تجربه خرید کردن در دلاراما به ما نشان میدهد که میتوان با یک هزینه کم، گاهی کالای با کیفیت هم به دست آورد. دو مثال کاملا ملموس را با شما به اشتراک میگذارم. چند وقت قبل، میخواستم یک کرم دست بخرم. به سادگی به اولین فروشگاه ژانکوتو رفتم. کرمی را خریدم و خوشحال و خندان خارج شدم. چند روز بعد به دلاراما رفتم و وقتی دیدم همان کرمی را که هشت دلار خریده بودم با قیمت سه دلار عرضه میکنند، کلی خورد توی ذوقم. تمام مشخصات هر دو کالا مشابه بود.
در تجربهای دیگر، همسرم یک حالتدهنده مو از دلاراما خرید و در حالی که اصلا امید نداشتیم که این حالتدهنده تاثیر چندانی داشته باشد، محصول خوب از کار در آمد. چند وقت بعد که دوباره میخواستیم بخرمیش، دیگر جنس در مغازه موجود نبود. بعد از کمی تحقیق متوجه شدم که کارخانه تولید کننده به جای آنکه محصولات آزمایشی (اشتانتیون) خود را به طور رایگان عرضه کند، آن را با قیمت بسیار کمتری به دلاراما داده بود. حالا باید آن حالتدهنده را دست کم پنج برابر گرانتر از یک مغازه دیگر میخریدیم. چون کالا امتحانش را پس داده بودیم آن را بار دوم پنج برابر گرانتر خریدیم.
ابتدا باید این نکته را دانست که هر جنس ارزانی لزوما بد نیست. دست کم تجربه خرید کردن در دلاراما به ما نشان میدهد که میتوان با یک هزینه کم، گاهی کالای با کیفیت هم به دست آورد.
ارزانفروشی یا بهعبارتی، فروختن به قیمتی پایینتر از رقبا، میتواند یک استراتژی هوشمندانه باشد که اگر درست به کار گرفته شود، هم برای فروشنده سودآور خواهد بود و هم خریدار رضایت بیشتری خواهد داشت. این نوع ارزانفروشی، میتواند چرخۀ تولید و توزیع و فروش را بهتر کند و بسیاری از هزینههای اضافی و نالازم را در این میان حذف کند. مثل فروشگاههای زنجیرهای والمارت (Walmart) که از این راهکار استفاده میکنند.

رنگهای قرمز برچسبهای تخفیف ما را به خریدن وسوسه میکنند. برنده این تاکتیک کیست؟
به همین دلیل بهتر است قبل از خرید کالاهای گرانقیمت خوب تحقیق کنید و زمانی را برای حصول اطمینان از کیفیت آن کالا اختصاص دهید و بعد از خودتان بپرسید که آیا ارزش دارد پول بیشتری را بپردازید یا نه. شما میتوانید یک بار یک کالای خوب بخرید و تا مدتها حالش را ببرید و میتواند به سادگی پول خود را دور بریزید.
خرید کردن یک هنر است که به صبر، حوصله و تحقیق نیاز دارد. یعنی هر کالای ارزانی هم بد نیست.
تهیه لیست خرید و سبک زندگی: چیزی را بخرید که نیاز دارید
یکی از بزرگترین خطرهایی که ما را تهدید میکند، خریدن کالاهایی است که به آنها احتیاجی نداریم اما آنها را میخریم برای اینکه به نظرمان میآید ارزاناند؛ مثلا تخفیف خوردهاند. به همین دلیل پیش از آنکه به خرید بروید همیشه یک فهرست تهیه کنید. اگر قیمت اجناس را هم بدانید و تخمین بزنید چقدر خرید میکنید، وضعیت بهتر خواهد بود.
ماجرای علامتها و شکلها در فروشگاهها شروع میشود. غرفههایی که با برچسبهای قیمت قرمز رنگ مشخص شدهاند، غالبا برای مشتریان تشویق کننده هستند. بنابراین در تبلیغات و علامتهای فروش و یا حراج از رنگ قرمز استفاده میشود. پس زمانی که در فروشگاه قدم میزنیم ، خیلی فریب علامتهای قرمز را نخوریم. هدف از استفاده از این رنگهای قرمز، تاثیرگذاری بر مغز ماست و ضرورتی ندارد که به انگیزه تبلیغاتی خرید یک جنس غیر ضروری و لازم تن دهیم.
زمانی که برچسب تخفیف یا حراج را روی جنس یا کالایی میبینیم، احتمالا نگاهی به قیمت کالا قبل از تخفیف میکنیم و سپس آنرا میخریم. جدای از اینکه برخی از اوقات تخفیفها در حد چند سنت هستند و ارزش ندارد برای یک کالای غیرضروری هزینه کنیم، از تکنیک مقایسه هم غافل نشوید. در این تکنیک، مثلا چند جنس با کیفیت مشابه را کنار هم میگذارند و قیمت یکی از آنها به طور محسوسی از بقیه کمتر است. در این حالت به شکل ناخود تمایل پیدا میکنیم که جنس کمی ارزانتر را بخریم. البته شما اگر به آن جنس نیاز داشته باشید، ضرر نمیکنید، اما اگر به آن احتیاجی نداشته باشید، فقط پول خودتان را دور ریختهاید. حواسمان باشد که بسیاری از این اجناس تاریخ مصرف کوتاهی دارند.

یکی دیگر از چیزهایی که باید حواستان کاملا به آن باشد، مسیرهای پر پیچ و خم و ایستادن در صف است. فروشگاهها با چیدمان برنامهریزی شده شما را وادار میکنند که برای رسیدن به اقلام مورد نیاز خود از بین قفسههای خرت و پرتهای غیر ضروری عبور کنید. وقتی این عبور از این مسیر پر پیچ و خم هزینه بیشتری برای ما دارد که در صف ایستاده باشیم. در حالت به طور اجباری کلی کالای ارزان قیمت را در مسیرمان میبینیم که احتمالا به آنها نیازی نداریم. کلی خرت و پرت ارزان میخریم بدون اینکه به آنها نیاز داشته باشیم.
البته اینگونه هم نیست که خیلی حساب شده و بدون نرمشی به خرید برویم. گاهی حراجیها وسایلی را عرضه میکنند که باید آنرا یک ماه دیگر به دو برابر قیمت بخرید. خرید کردن یک هنر است. همانطور که گاهی خرید چیزهای گرانقیمتتر گاهی ما را تا مدتها از خرید کالای مشابه بینیاز میکند، وسایل ارزان هم گاهی صرفهجویی است.
گاهی برخی از تولید کنندهها، به دلیل آنکه استراژدی درستی ندارند، با قیمت تمام شده بالایی برای هر کالا روبرو میشوند. آنها به ناچار قیمت کالای خود را بالا میبرند. در حالی که کالای با کیفیت مشابه را میتوان ارزانتر هم یافت.
مقايسه بسيار سطحى صورت گرفته است. وجود يك كالا از يك برند خاص در دو فروشگاه مثلاً دالرستور و كاسكو به اين معنى نيست كه كيفيت هر دو جنس يكيست. چون اين كالاها سفارشى توليد مى شوند و هر كدام استاندارد آن مشترى خاص را دارند. بديهى است قيمت تمام شده براى آنها نيز بسيار متفاوت خواهد بود.
دوست عزیزم. از شما دو بار ممنونم. بار اول به دلیل اونکه وقت گذاشتین و مطلب رو خوندین. بار دوم برای او که باز هم وقت گذاشتین و نظرتون رو نوشتین.
با شما کاملا موافقم. تمام تلاشم در این مطلب این بود که نشون بدم ارزانی بیدلیل نیست. همین که شما هم به او اشاره کردین. البته گاهی هم میشه جنس ارزون خوب خرید ولی اغلب نه. به قول انگلیسیها، اون قدر پولدار نیستم که جنس ارزون بخرم. چون انگار پولم رو دور ریختم و بعد از مدتی باید دوباره اون رو بخرم.
از اینکه نتونستم منظورم رو برسونم و باعث سوتفاهم شدم عذر میخوام. شاد و تندرست باشید.