«قسمت اول پرونده: کارتونیستها، سفیران فرهنگی (بخش اول)»
«قسمت دوم پرونده: کارتونیستها، سفیران فرهنگی (بخش دوم)»
از روزی که کاریکاتور به دنیای رسانه راه یافت به سرعت توانست در کنار نقدِ سیاسی جایگاه خود را در میدان نقدی قدرت تثبیت کند. برخورد به کاریکاتور به عنوان شکلی از طنز سیاسی، در ایرانِ بعد از انقلاب 1357 با فراز و فرودهای زیادی روبهرو بوده است. تاریخ مطبوعات ایران بعد از انقلاب گواهی میدهد که کاریکاتوریستها همچون دیگر همکاران شان در رسانهها زیر شمشیرِ سانسور عمل کردهاند، گاه توبیخ، گاه بیکار و حتی گاهی به زندان افتادند و گاه آخرِ داستانشان سخت و دردناک بوده است.
بعد از روی کار آمدن سید محمد خاتمی و باز شدن نسبی فضای سیاسی و آزادیِ حداقلی در مطبوعات، کاریکاتور و طنز در رسانهها فرصتی تازه پیدا کردند. هرچند که جنگ قدرت باعث توقیف سریالی روزنامهها شد؛ اما این بار ظاهرا چرخی به گردش درآمده بود که در دهه 80 و تا امروز به کار خود ادامه داده و فشارها را بهجان خریده است.
در بسیاری از موارد هنرمندان کاریکاتوریست به خاطر هنر و حرفه خود با خشم قدرتمندانِ حکومت جمهوری اسلامی مواجه و بسیاری از آنها مجبور به ترک وطن شدند. «مانا نیستانی» و «نیکآهنگ کوثر» نامهای معروفی هستند که به تبعیدشدگان این عرصه تعلق دارند.
نوشتن این یادداشت اما بهانهای غیر از یادآوری فضای پرالتهاب و سرشار از سانسورِ رسانههای ایران را دارد: برگزاری نمایشگاه کاریکاتورهای هنرمندان ایرانی در Centre Communautaire de Loisir de la Côte-Des-Neiges دلیل این نوشتار است. نمایشگاهی که از 14 فوریه آغاز به کار کرده و تا 7 مارس ادامه دارد و هنرمندان کاریکاتوریست از ایران 21 اثر خود را با کمک و همراهی یکی از هموطنان ایرانی مقیم مونترال در آنجا به نمایش گذاشتهاند.
از آنجایی که فرصتی برای دیدن این آثار به دست آمد به این مرکز رفتم تا آثار کارتونیستهای نام آشنای عرصه مطبوعات کشورم را از نزدیک ببینم.
دیدن آثاری از مجاهده پورشمسیان، محمدرضا ثقفی، هادی حیدری، جمال رحمتی، حسن کریمزاده، مهدی کریمزاده، فیروزه مظفری و مهدی معتضدیان برایم اهمیت بسیار داشت. هر اثر این نمایشگاه با نامی گره خورده است که حس وطنپرستی، مقاومت و مبارزه برای بدست آوردن حق اعتراض و حق آزادی بیان را ترسیم میکند. این نامها با هنرشان جنگی لبریز از صلح را آغاز کردهاند.
به عنوان مخاطبی که ریشههای حرفه ای مشترکی با خالقان این آثار دارد؛ اشاره به چند نکته را مهم میدانم.
اول اینکه یک علاقهمندِ به هنر که آشنایی با خالقان آثار به نمایش گذاشته شده ندارد، پس از خروج از نمایشگاه متوجه می شود که کمترین اطلاعاتی درباره هنرمندان به دست نیاورده است. در نمایشگاه هیچ توضیح، نشانه، شناسنامه یا بروشوری وجود ندارد که منِ نوعی را با این هنرمندان آشنا کند.
متاسفانه مسئولان محل برگزاری نیز نسبت به این امر بیتوجه بودند چرا که لااقل میتوانستند با استفاده از پرچم ایران به عنوان نمادی که معرف ملیت هنرمندان است، بازدیدکنندگان را متوجه این موضوع کنند که کارهایی که آنها را مخاطب قرار داده است از فرهنگ، جغرافیا و نگاهی سرزمین مشخصی سرچشمه میگیرد.
و اما شاید بد نبود اگر مسئولان Centre Communautaire de Loisir de la Côte-Des-Neiges، سالن مناسبتر و شایستهتری را برای نمایش آثار هنرمندانِ برجسته ی این آثار اختصاص میدادند. البته انتقادِ من در وهله نخست نسبت به کسی نیست که ماههاست با همه وجودش تلاش کرده تا امکان برپایی این نمایشگاه را فراهم کند. بلکه دقیقا مراکز فرهنگی و هنری در کامیونیتی فارسی زبان است. چرا که برگزارکننده این برنامه (که میگوید هیچ نفع مالی نداشته و تنها به خاطر دغدغههای ملی و ارزشی که برای هنر قایل است این کار را کرده) در گفتوگویی مدعی شد که برای برپایی نمایشگاه و فراهم کردن امکان نمایش این آثار به سراغ مراکز فرهنگی ایرانی رفته و صاحبان آن مراکز یا همکاری لازم را انجام ندادهاند یا برای به نمایش گذاشتن این آثار از او طلب پول کردهاند.
این که حیات این مراکز فرهنگی به دریافت حق نمایش و حق سالن بستگی دارد، بر کسی پوشیده نیست و اتفاقا در صنعت هنر دریافت مبلغی پول به ازای دریافت خدمات هنری، کاملا ایدهآل هم است. ولی سوال اینجاست، ما که مدعی هستیم برای هنر و ادبیات و آزادی بیان و… سرهایمان را هم میدهیم، پس چرا زمانی که امکان نمایش آثاری به این ارزشمندی در جامعه آزادی مثل کانادا در اختیارمان قرار میگیرد با برگزارکننده و هنرمند همکاری کافی نمیکنیم؟ پس رسالت مراکزی مثل کتابخانه نوروززمین، فرهنگسرای سینا، کانون فرهنگی خانه ما، کانون فرهنگی نور و… چیست؟
آیا همه این دبدبه و کبکبه تنها برای دعوت از یک سخنران و ساعتی سخنرانی و حضور چند نفر از نزدیکان و دوستان در این جلسات یا برپایی بازارچه و مهمانی است یا اینکه مدیرانِ این مراکز که در جامعهی آزادی زندگی میکنند دربرابرِ سرزمینمان که اکنون در شرایط سختی است، وظیفهای بس بزرگتر و مهمتر نیز داریم؟ چرا نباید چنین نمایشگاه گروهیِ مستقلی از طرف کل ما حمایت شود؟ چرا نباید امکانات ما در اختیار تلاشهای هنری و فرهنگی و ادبی و حتی اقتصادی و سیاستی مردمانمان در ایران قرار بگیرد و پلی باشد برای تجربه بهتر و درستتر از جامعه باز و آزاد؟
شاید برخی بخواهند نقدهایی به هماهنگ کننده و برگزارکننده این نمایشگاه وارد کنند اما او بیادعا تاکید دارد که این کار را تنها به خاطر عشق و علاقهاش به هنر و مردم ایران انجام داده و همه توانش را برای تحقق و اجرای این نمایشگاه به کار بسته است. پس دوباره یادآور میشوم که نوک پیکان این نقدها به سوی کسانی است که مدعی هستند همهی هم و غمشان اعتلای فرهنگ جامعه ایرانی و کامیونیتی مستقر در کانادا به ویژه مونترال است. به نظرم نمایش این آثار در مراکز فرهنگی و هنری جامعه ایرانی و معرفی هنرمندان داخل ایران برای فعالان کامیونیتی نه تنها مثبت بلکه باعث شناخت بیشتر این مراکز در جامعه میزبان بود.
در شهرمان مونترال، هم اکنون 21 اثر از کارتونیستهایی در حال نمایش است که همگی آنها به خاطر هنر و تلاش حرفه ای شان مورد ماخذه قرار گرفته و حتی در برخی موارد گرفتار شده اند. ما شاید با در اختیار گذاشتن رایگان سالنهای نمایشمان یا مشارکت برای هدایت درست این حرکت، فرصت داشتیم دین و مسئولیت اجتماعیمان را به این هنرمندان و هنرمندان و فعالانی از این دست ادا کنیم؛ اما افسوس و صد افسوس… باشد که روزی به معنای واقعی به همکاری و همدلی در جامعه ایرانی دست یابیم.
