گزارش ادبی؛

میراث ماندگار زندگی و شعر مهدی اخوان‌ثالث

میراث ماندگار زندگی و شعر مهدی اخوان‌ثالث

در یکصدونودوهشتمین نشست انجمن ادبی مونترآل (فاضل) دکتر فرشید سادات‌شریفی به بررسی میراث ادبی اخوان پرداخت.

به گزارش هفته به نقل از انجمن ادبی مونترال (فاضل) فرشید سادات شریفی که به‌ جای سخنران پیشین برنامه در روز ۲۹ آپریل و در نوروززمین حضور یافته بود، ضمن عذزخواهی از مخاطبان گفت: از طرف خودم و نیز برگزارکنندگان برنامه (انجمن فاضل، سَماک و نوروززمین) از تغییر پیش‌آمده صمیمانه پوزش می‌طلبم و با توجه‌به انصراف ناگهانی سخنران اصلی برنامه جناب دکتر نقیب نقوی از یک سو و باتوجه به پژوهش‌های پیشینم در باب اخوان از سوی دیگر، برای برنامه امروز در خدمت شما هستم.

او پس از این مقدمه در قسمت درآمد (طرح مسئله) افزود: اولین و مهم‌ترین مسئله، درک ما از موضوع زندگی و هستی است. ابزار تفکر که فراهم شود، قطعاً پرسش‌هایی عمیق نیز به‌ذهن می‌آید. حال بشر از ابتدای خلقت با مسئله زندگی و درک معنای آن مواجه بوده است و جنبه‌های متضاد آن را لمس کرده است و بعد از تجربه‌های گوناگون، با رنج و درد حاصل از دشواری‌های زندگی آشنا شده است و به‌دنبال تلاش در شناخت پدیده هستی و زندگی، مرحله‌به‌مرحله شناخت انسان از دنیای اطراف و از هستی و بُعد وجودی خود و اوضاع زندگی عمیق‌تر می‌گردد البته، این مرحله در دنیای معاصر و آن‌هم حاصل از چند جنگ جهانی اتفاق افتاده است. به این معنی که مفهوم معنای زندگی برای انسان مدرن کمی متفاوت است و اگر با دیدی وسیع‌تر به موضوع بنگریم، متوجه خواهیم شد که رنج جزئی از زندگی بشر است و در پهنای وسیع معنای زندگی می‌توان دانست که علل و عوامل پیدایش رنج‌ها و دردها و راه رهایی از این رنج‌ها چیست و هدف از کشف یا خلق رنج‌کاه‌ها، ایجاد وضع مطلوب یا حداقل رسیدن به وضع‌وحالی است که مطلوب او باشد.

تنهایی‌های وجودی (اگزیستانسیال) تیتر بعدی صحبت او بود و آن را کلید اصلی یافتن رنج و رنج‌کاه در شعر اخوان دانست: تنهایی اگزیستانسیال (وجودی) دارای دو لایه است: نخست، تنهایی تخفیف‌‌ناپذیر دربرابر آزادی و انتخاب: ما دربرابر اراده و گزینش‌هایمان تنها و مسئولیم و به آن معناست که هیچ‌کس نمی‌تواند باری از بارهای انسان را به دوش کشد و گذشته و آینده هرکس بر دوش خود اوست؛ و دوم،  تنهایی انسان دربرابر میرایی خویشتن و عزیزانمان: آگاه‌شدن از مرگ خویشتن، موجب می‌شود فرد عمیقاً دریابد که قادر نیست میرایی دیگری را تغییر دهد: هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای ما بمیرد و ما هستیم که به‌تنهایی باید به کام مرگ فرو شویم. هرکس هر اندازه هم ما را دوست داشته باشد، نمی‌تواند مرگ ما را پس بزند و از ما دور کند.

اخوان‌ثالث از این لحاظ هم، نمودار برجسته‌ای بود از یک هنرمند بزرگ که چندین تناقض را، تا آخر عمر، در خود حمل می‌کرد… در ارتباط با اکنون و گذشته ایران، که برای او تجزیه‌ناپذیر بودند کما اینکه تناقض جوهر شعر زمستان است. حق انتخاب شاعر او را به این تناقض رسانده است؛ به‌دنبال رسیدن به وضعیت آرامش و خلق وضع آرمانی و تخفیف رنج‌ها و ایجاد رنج‌کاه‌هاست.

در گام دوم به شعرِ «آخر شاهنامه» پرداخته شد که با براعت استهلال بسیار زیبایی آغاز می‌شود: «این شکسته چنگ بی‌قانون»! دو صفت «بی‌قانونی» و «شکسته» که به چنگ نسبت داده می‌شود، بی‌نظمی، زشتی، آشوب، هرج‌ومرج، بی‌مسئولیتی، ستم، خفقان و استبداد را القا می‌کند و شاعر از اولین مصرع فریاد اعتراض سر می‌دهد: «رام چنگ چنگی شوریده‌رنگ پیر». همین چنگ بی‌قانون تلاش دارد که آرزوهای واهی و امیدواری را تلقین کند و خواب‌های خوش می‌بیند: «روشنی‌های دروغینی/ کاروان شعله‌های مرده در مرداب/ بر جبین قدسی محراب می‌بیند». در این شعر، شاعر امیدواری بیهوده را از ناامیدی و یأس به‌مراتب بدتر و نگران‌کننده‌تر می‌داند. چون عمق فاجعه را می‌داند. اما با این‌همه نومیدی محض نیست. بازتاب‌های یک احساس اصیل و امیدرنگ در ژرفنای اندیشه‌اش هنوز می‌درخشد و بی‌اختیار در گوشه‌وکنار شعرهایش نقش می‌بندد. آنچه به‌گفته دکتر شفیعی‌کدکنی نومیدی محض نیست و احساس اصیل در ژرفنای اندیشه‌اش می‌درخشد، ازطریق زبان شعر و موسیقی درونی و کناری کاملاً محسوس است. وظیفه انتقال این حسّ اصیل وفاداری به میراث ایران کهن بر دوش کلمات، ترکیبات و جملات است؛ یعنی همان تناقض که اثر هنری را به اوج می‌رساند.

در گام سوم، از منظومه «شکار» سخن به میان آمد: لایه دوم از تنهایی اگزیستانسیال (وجودی) کاملاً آشکار است: تنهایی انسان دربرابر میرایی خویشتن و عزیزان و آگاه‌شدن از مرگ خویشتن. ساختار روایی منظومه، سرنوشت محتوم صیاد پیری را به‌تصویر می‌کشد که به‌رغم یادکرد روزهای باشکوه گذشته خود و یادآوری قدرت و توان خود در شکار، از اینکه هر گام به‌سوی مرگ پیش می‌رود، بی‌خبر است.

درحقیقت، درکمین‌بودن صیاد، تصویر مرگ را که در کمین خود اوست، بیان می‌کند و مرحله‌به‌مرحله که صیاد را در راه رسیدن به شکار توصیف می‌کند، مرگ مرحله‌به‌مرحله به‌سوی خود او نزدیک می‌شود و انگار این انسان خود به‌سوی مرگ می‌شتابد. و سرانجام، در شعر «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم»: آرمان‌ها و آرزوهایش را درباره سرزمین کهن بیان می‌کند و عشق خالص و سرشار خود را به زادگاه و کشور ابراز می‌دارد:

«تو را ای گران‌مایه دیرینه ایران/ تو را ای گرامی‌گهر دوست دارم/ تو را ای کهن زادبوم بزرگان/ بزرگ‌آفرین نامور دوست دارم»

او در پایان سخنان خود را برای حضار چنین جمع‌بندی کرد: آنچه از بررسی این شعر حاصل می‌شود، این است که شاعر وقتی به گذشته باستانی ایران می‌اندیشد، رنج‌ها تمام و آرامش حاکم و آرزوها دست‌یافتنی می‌شود. او حسرت گذشته ایران را درمان درد درونی می‌داند؛ یعنی رنج حسرت او را به لذتی می‌رساند که در یاد گذشته وجود دارد:

«نه شرقی، نه غربی، نه تازی‌شدن را/ برای تو، ای بوم و بر دوست دارم/ جهان تا جهان است، پیروز باشی/ برومند و بیدار و بهروز باشی»

ارسال نظرات