با دکتر میترا بابک، متخصص و مشاور روانکاوی:

دروغ‌ و دورویی در فرزندان نتیجه «ترس و تعصب» والدین

دروغ‌ و دورویی در فرزندان نتیجه «ترس و تعصب» والدین

چراغ‌های قرمز خیلی وقت است که در ایران روشن مانده و خاموش نشده‌اند. ترس از آینده، خانواده و فرزندان، اقتصاد نابسامان و از همه مهمتر شرایط فرهنگی رو به زوال در ایران باعث شده است بسیاری از مردمِ قشر متوسط شهرنشین قصد مهاجرت به خارج از کشور را دارد.

چراغ‌های قرمز خیلی وقت است که در ایران روشن مانده و خاموش نشده‌اند. ترس از آینده، خانواده و فرزندان، اقتصاد نابسامان و از همه مهمتر شرایط فرهنگی رو به زوال در ایران باعث شده است بسیاری از مردمِ قشر متوسط شهرنشین قصد مهاجرت به خارج از کشور را دارد. سال‌ها قبل یعنی زمانی که تمام خانه و کاشانه و کارم را داخل چمدانی ریختم و به این سوی مرزها آمدم هدفم داشتن آینده‌ای روشن برای فرزندم بود. حالا با خاطری آسوده‌تر در حال بزرگ کردن پسرم هستم که در جامعه‌ای رشد می‌کند که با فرهنگ و تعصبات و عقاید من فاصله زیادی دارد و همین دغدغه‌های آینده‌ام خواهد بود. این‌ها را گفتم تا به سمیناری برسم که هفته گذشته دکتر میترا بابک در فرهنگسرای سینا ارائه داد. میترا بابک تلاش می‌کند از طریق سمینار و رسانه‌ها دانش خود را در اختیار مردم قرار دهد. پنجمین سمینار او در مونترال روز 17 می از ساعت 6.45 تا 9.45 شب در فرهنگسرای سینا واقع در 6528 خیابان سنت ژاک با موضوع «مشکلات در مهاجرت چیست و چگونه می‌شود با آن مقابله اصولی کرد» برگزار می‌شود.

شاید دغدغه بزرگ شدن فرزندان، تفاوت‌های فرهنگی و مشکلات روحی و روانی که بعد از مهاجرت هر یک از ما را نشانه رفته است، بهانه‌ای برای یک گفت وگوی کوتاه با وی باشد که در زیر می‌خوانید.

پروسه مهاجرت یک ماجرای پیچیده است که در بسیاری از موارد روی سلامت جسمی و روحی افراد مهاجر تاثیر جدی می گذارد. دکتر میترا بابک در پاسخ به این سوال که در این زمینه چه باید کرد؛ گفت: باید توجه کرد که گروه سنی و شرایطی که فرد مهاجر دارد در این زمینه اهمیت زیادی دارد. برخی مواقع این یک خانواده است که مهاجرت کرده و گاهی هم یک فرد برای ازدواج و یا به دلیل یک اجبار مهاجرت کرده است. بنابراین اهداف مختلف است و ما باید توجه کنیم که چه کار باید کرد تا همه دست به دست هم بتوانیم از لحاظ روحی و روانی یک مهاجرت سالم داشته باشیم.

او می‌گوید: بسیاری از ما بعد از مهاجرت با یک دوره Homesick و یا ( افسردگی دوری از وطن) روبه‌رو خواهیم شد. هر چند که این دوره شش ماهه که دوری از خانه و کاشانه را برای ما بسیار غمگین خواهد کرد اما باید متوجه باشیم که هر کدام از ما آمادگی برای افسردگی خواهیم داشت. بنابراین باید درباره این دوره آگاه باشیم و بدانیم که وقتی مهاجرت کردیم خواسته یا ناخواسته، بالاجبار و یا با هدف باید یک چنین دوره‌ای را پیش رو داریم البته باید بدانید که این دوره زودگذر است و ما اصلا نباید از آن بترسیم. اگر ما از این دوره افسردگی آگاهی نداشته باشیم امکان دارد که به شدت از آن بترسیم  و آن ترس و وحشتی که ما داریم می تواند هدفی را که برایش مهاجرت کردیم را به تعویق بیاندازد و انگیزه ما را کمرنگ کند. در این جاست که وظیفه ما به عنوان متخصص و شما به عنوان رسانه ما را بر آن می‌دارد که این اطلاعات را بیشتر در اختیار مهاجران قرار دهیم تا با کمترین آسیب روبه‌رو شوند.

دکتر میترا بابک با اشاره به این که در این وادی جایگاه کودکان و آثار روحی و روانی آن‌ها از مهاجرت چیست، بیان داشت: بچه‌ها وقتی مهاجرت می‌کنند از راه و روش اصلی و روتین زندگی که داشتند، خارج می‌شوند. بچه‌ها در سن‌های مختلف روتین‌های خاص خودشان را دارند. بعضی مواقع می‌تواند بدترین سن برای مهاجرت کودکان بین 7 تا 11 سال باشند. برای این که آگاهی بیشتری نسبت به دور و اطراف خود پیدا کردند. تعلقات زیادی به دوست، خانواده و فامیل و مدرسه دارند و تمامی این‌ها می‌تواند در آسیب روحی که کودک می‌خورد بسیار تاثیرگذار باشد. او یکباره با  یک شکاف و حرکتی بزرگ روبه‌رو می‌شود که برایش آزاردهنده است. بنابراین کودکان معمولا یا درباره این آسیب روحی صحبت نمی‌کنند و یا چون تشخیص برای آن‌ها سخت است ممکن است که رفتارهای متفاوتی از خودشان نشان دهند.

او با تاکید بر این که پدر ومادرها باید تمام حواس‌شان به فرزندان‌شان بعد از مهاجرت باشد گفت: حتی نوجوانان و جوانان هم دارای اهمیت هستند چرا که ترس و وحشت از یادگیری زبان و ارتباط برقرار کردن با جامعه برای‌شان سخت است. هر چند که باید توجه کرد که احساسات نسبت به مهاجرت و آسیبی که فرزندان یک خانواده می‌خورند می‌تواند متفاوت باشد. بنابراین پدر و مادر آگاه و دانا توجه ویژه به بچه‌ها دارند. آنها نباید فکر کنند که بچه‌ها بزرگ می‌شوند و به زودی فراموش می‌کنند. درست است که بچه‌ها زودتر خود را با جامعه وقف می‌دهند اما این آسیب روحی می‌تواند همراه آنها باشد به طوری که می‌بینید بعضی بچه‌ها گوشه‌نشین می‌شوند و گاهی پر از ترس و عدم اعتماد به نفس می‌شوند. این دقیقا همان آسیبی است که در آینده می‌تواند به صورت ریشه‌دار ادامه یابد.  همچنین با اولیای مدرسه در هر جای دنیا که هستید راحت صحبت کنید. برای این که در دنیای غرب من جمله در کانادا معمولا معلم‌ها و مدارس حواس‌شان به بچه‌ها است و نزدیکی خانواده و اولیای مدرسه می‌تواند خیلی بیشتر و عمیق‌تر کمک کند تا بتوانیم فرزندان‌مان را یاری رسانیم.

بحث تفاوتِ فرهنگی اما موضوعی گسترده و قابل اهمیت است. خانم میترا بابک در این باره ادامه می‌دهد: این امر خیلی مهم است. زمانی که ما حرکت می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم برای این که مهاجرت کنیم اولین چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که حال و روز خود را دریابیم. حال و روز عقیدتی و فرهنگی و تعصبات خانوادگی خود را دریابیم. چرا که خیلی مهم است که وارد کشوری می‌شویم که کاملا از فرهنگ خانه و  جامعه ما متفاوت است و اگر آگاهی و آمادگی نداشته باشیم و با همان فرهنگ و تعصبات خودمان وارد یک کشور جدید شویم با مشکلات عدیده‌ای روبه رو خواهیم بود. بچه‌ها هم شرایط مشابه خواهند داشت. آن‌ها وارد جامعه حداقل دوفرهنگی شده‌اند. در کشوری مثل کانادا که مهاجرپذیر و چند فرهنگی است بچه‌ها بعد از دبستان و دبیرستان که اوج رشد فکری و احساساتی آن‌هاست دچار یک تفاوت فرهنگی بارز خواهند شد که آن تفاوت بین فرهنگ خانه، و فرهنگ مدرسه و جامعه است. اینجاست که مادر و پدرها باید بدون داشتن هیچ تعصبی به مسائل نگاه کنند و بهترین‌های فرهنگ‌ جدید را گلچین کنند و از روبه رو شدن با آن نترسد.

او با تاکید بر این که آگاهی در این زمینه حرف اول را می‌زند گفت: وقتی ما مهاجرت می‌کنیم، تازه متعصب‌تر و یا نگران‌تر می‌شویم و ترس‌های غیرواقعی برای‌مان بیشتر می‌شود. در نتیجه سعی می‌کنیم محدودیت‌ها را مخصوصا برای دختران بیشتر کنیم. همین محدودیت باعث می‌شود که در فرزندان بذر دروغ‌ و دورویی را بکاریم. چرا که جامعه طور دیگری می‌خواهد و خانواده طریقه دیگری طلب می‌کند. پدر و مادر صدای فرزند را نمی‌شنوند و فرزندان هم صدای پدر و مادر را. و این تضاد بین خانواده و فرزند می‌تواند آسیب جدی به فرزند بزند و یا حتی سبب شود که او خانه را ترک کند. وقتی فرزند احساس کند که خانواده او را درک نمی‌کند دائما می‌پرسد پس چرا ما را اینجا آوردید؟ چرا مهاجرت کردیم؟

اینجاست که پدر و مادر باید آن آسایش خاطر و امنیت را فراهم کنند و تربیت درست را بدون تعصب به بچه‌ها آموزش دهند. از سوی دیگر آن‌ها با درایت، آگاهی و دانایی و پرهیزکاری می‌توانند این فرصت را به بچه‌ها بدهند تا آنها مشکلات‌شان را با آنها در میان بگذارند. به خصوص نوجوانان که در این سن عاشق هم می‌شوند آن‌ها باید بتوانند درباره احساسات‌شان با خانواده صحبت کنند.

او با تاکید بر این که رفتار والدین و تضادهای فرهنگی باعث ایجاد دلهره در فرزندان شده و جلوی پیشرفت و جذب راحت‌تر آنها از سوی جامعه میزبان را خواهد گرفت خطاب به خانواده‌ها گفت: بهتر است جواب این سوال را برگردانیم به «خانه». اگر من آگاه به رفتار و شرایطم باشم نباید صدایی که از من بعد از مهاجرت بلند می‌شود صدای ترس و دلهره باشد. هر چند که بسیاری از پدر و مادرها با خودشان دعواهای زناشویی دارند. این دعواها باعث می‌شود که یکی نقش دیو را بازی کند و دیگری نقش فرشته. و آن کسی که نقش فرشته را بازی می‌کند ممکن است از او صداهای ترسناک بلند شود. جملاتی از این نمونه که «وای من بدبخت و بیچاره شدم، یا الان مریضم و کسی نیست که به یاری من بیاید و یا اگر بمیرم چه خواهد شد….»

او همچنین تاکید کرد: وقتی ما بچه‌هایمان را با چنین جملاتی نگران می‌کنیم آن موقع است که ترس از زندگی مهاجرت در آنها بیشتر می‌شود. ما ممکن است که در کشور خودمان به نوعی بی‌کس و بی پناه باشیم. در حالی که باید بدانیم در کشوری مثل کانادا سازمان‌های حمایتی زیادی وجود دارد؛ از جمله سازمان بهداشت و بهزیستی و انواع و اقسام سازمان‌هایی که برای درمان آسیب‌های روحی و روانی وجود دارد. در حالی که در کشور ما تعداد این سازمان‌ها بسیار انگشت‌شمار است. پس اتفاقا امنیت ما حتی در غربت و حتی با نداشتن خانواده خیلی بیشتر است و رسیدگی هم بیشتر است. پس باید آگاهانه و منطقی نگاه کنیم بچه‌هایمان را از تنهایی در کشور جدید نترسانیم.

او در پایان با تاکید بر این که جامعه و کامیونیتی ایرانی می‌تواند در هر جای دنیا پشتیبان همدیگر باشند بیان داشت:   درست است که واقعیت کامیونیتی ما این چنین نیست و جامعه ایرانی خارج از کشور بسیار ازهم گسیخته است تا حدی که گاهی اوقات ما از هم فرار می‌کنیم. ما باید تلاش کنیم که یک خانواده در غربت برای خودمان درست کنیم. که من بعد از 27 سال در غربت زندگی کردن و 20 سال کار حرفه‌ای تلاش به برقراری یک کامیونیتی سالم را داشتم و خواهم داشت. من در تمام این سال‌ها سعی بر به وجود آوردن خانواده در غربت و یا (غریبه‌های بهتر از آشنا) داشتم و خوشبختانه در بسیاری از سمینارهایم در این زمینه موفق بودم. باید به این نقطه برسیم که نگران نباشیم زیرا گرچه مادر نیست اما یک دوست خوب حتما در کنارمان است تا در صورت بروز مشکل دست همیاری بفشارد. پس از خود و دیگری نترسیم و سعی بر درک و یاری یکدیگر باشیم.

ارسال نظرات