سردبیر
مگر نه اینکه بنابر دستگاههای فکری معتبر (عرفی یا دینی) انسانها با هم برابرند در حقوقشان؟
مگر نهاینکه از بنیادیترین قوانین دوارن مدرن و سکولار احترام به جان و منزلت انسان است و از هزاران سال پیش احکام آسمانی فرمان «نکُش!» را صادر کردهاند؟
مگر نه اینکه مقایسه تجربه کشورهای دارای حکم اعدام و بدون این حکم نشان میدهد این نوع مجازات باعث افزایش ضریب امینت جوامع نمیشود؟
مگر نه اینکه کم و بیش ارتباط مستقیمی است میان نرخ افزایش خشونت در یک جامعه با تعداد قتلهای صورت گرفته در آن (اعم از قتل قانونی و یا غیرقانونی)؟
مگر نه اینکه هر قتل بار دیگر نفرت را در اطراف خود افزایش میدهد؟
مگر نه اینکه اعدام تا به حال سودی برای هیچ جامعهای نداشته است؟ که اگر میداشت تا به حال طرفدارانِ قدرتمندِ این عمل نتایج پژوهشهایشان را در بوق و کرنایی کر کننده دمیده بودند؟
پس چرا «من» به عنوان یک انسان به خود حق میدهم جان انسان دیگری را بگیرم؟ حکم قتل دیگری را صادر کنم؟ به قانونی رای بدهم و آن را تصویب کنم که بنا بر آن ستاندن جان انسان «قانونی» میشود؟
بعید میدانم هیچ دستگاه فکری و نظام انسانی باشد که قتل را مجاز بداند اما بسیاری از نظامهای موجود سیاسی/اجتماعی در جهان «قتل» برنامهریزیشده و «قانونی» را تحت نام «اعدام» مجاز میشمارند. چه چیزی سبب میشود عملی را مجاز و حتی انجام آن را ضروری بشماریم که شاید شنیعترین رفتار درجامعه انسانی محسوب میشود؟
روز 10 اکتبر روز جهانی مخالفت با مجازات اعدام است و این امر برای ما که در ایران و افغانستان و کل آن منطقهی بلازده ریشه داریم این باید امر مهمی باشد چرا که دست کم در مورد ایران میتوانیم بگوییم که در صدر صادرکنندگان حکم اعدام است. آیا میتوان خشونت را از آن سرزمین زدود و همزمان به قتلهای برنامهریزیشده توسط قانون ادامه داد؟
به امید روزی که تقدسِ زندگی و منزلت انسان پایه و اساس قانون و جامعههای ما باشد.
21فوریه2019