نرگس هاشمی/ طى سه دهه جنگ و خونریزی در افغانستان و از دست دادن هزاران مرد و زن باعث آن شد که تعداد کثیری از اطفال بیسرپرست شده و دور از والدین بقای حیات نمایند، اين تعداد از اطفال، براى ادامه زندگی در خانههاى امن و يا هم پرورشگاههای افغانستان مورد مراقبت و سرپرستی قرار گرفته و به درس و تعلیم میپردازند؛ و با مشکلات گونهگون دست و پنجه نرم مینمایند و با محرومیتهای مختلف مواجه میشوند. پرورشگاهها مسوولیت بهداشت و زندگی اطفال یتیم و بیسرپرست را تا سن هجده سالگی به عهده داشته و پس ازسن هژده آنان یا به ادامه تحصیل میپردازند و یا هم به کسب و کار میپردازند که خامخواه برای رسیدن به هدف با مشکلات و محرومیتهای فراوانی سر دچار میشوند اما با آن همه مقاومت را از دست نداده به سعی و تلاش میپردازند.
در اینجا به معرفی سه دختر جوان و پرتلاش میپردازم که در افغانستان مادرم (بیبی حاجی جمیله هاشمی) با آنان ملاقات نموده و ایشان را مورد تشویق و کمک قرار داده است.
رحیمه یکی از دختران پرتلاش و زحمتکش است که کودکی را در پرورشگاه علاوالدین کابل بسر برده و در آنجا دوره مکتب را به اتمام رسانیده و اکنون در دانشگاه به تحصیلات عالی میپردازد؛ رحیمه خودش را چنین معرفی نموده است: (اسم من رحیمه است. من در ولایت هرات شهر پشتون زرغون تولد شدهام و تقریبا یک ساله بودم که مادر عزیز و فرشته رویاهایم را از دست دادم؛ در آن زمان برادرم شش ماه داشت و اکنون هژده ساله است. پدرم از دو پا معیوب است و در هرات زندگی مینماید.
او میگوید که برای آیندهاش تصمیمهای بزرگی دارد و در تلاش رسیدن به اهدافش است؛ رحیمه میگوید: میخواهم تحصیل نمایم و یک جوان فعال در اجتماع باشم تا به اشخاص نیازمند کمک نمایم تا همچون دردی را که من سپری نمودهام آنان احساس ننمایند. هدف دیگرم اینست که به خواهر و برادرم و با پدر جانم زندگی خوش داشته و به برادر و خواهرم مادری نمایم تا خاطرات تلخ کودکی را فراموش کرده و بدبختیهای گذشته را جبران نمایم.
او در مورد مهارتهای کاریاش چنین میگوید: من بیشتر مهارت رهبری را دارم؛ چنانچه در پرورشگاه هم در بعضی از کارها و فعالیتهای گروهی استعداد مدیریت را داشتم و وظیفه رهبری را اجرا میکردم و در پهلوی درس خواندن به درس دادن هم میپرداختم.
او به پرسش اینکه ماهانه چند افغانی مصرف دارد؛ گفته است: از مصرف دقیق ماهانهام نمیدانم؛ چون تازه از پرورشگاه فارغ شدهام اما این را میدانم که مصرف زیادی ندارم زیرا به نداشتنها عادت کردهام و اکنون فقط به پول کرایه یک باب اتاق سخت نیازمندم و به دانشگاه پیاده میروم تا پول کرایه موتر را نپردازم.
رحیمه این دختر پرتلاش و مقاوم از مادران و زنان افغان چنین توقع دارد: من از مادران و زنان بزرگ فقط اندکی محبت و ناز و نوازش میخواهم تا احساس بیمادری نکرده و مرا تشویق نمایند تا از محرومیت رهایی یافته و تحصیلم را به اتمام رسانده و خودکفا گردم و مشکلات اقتصادیام را بر طرف نمایم.
سوسن یکی دیگر از این دختران پرتلاش است که دوران کودکی را در پرورشگاه سپری نموده و اکنون در رشته حقوق درس میخواند. او خودش را چنین معرفی مینماید: «سوسن استم؛ و از مکتب لیسه نسوان پرورشگاه علاوالدین در سال ۱۳۹۶ فارغ شده و از طفلیت در پرورشگاه بزرگ شدهام و در زندگی هیچکس ندارم تا با او زندگی نمایم.»
واقعا دردآور است که سوسن نمیداند چگونه و چطور مادر و پدرش را از دست داده است؛ او میگوید: فقط همین را میدانم که در پرورشگاه بزرگ شدهام و این را نمیدانم که کی و از کجا مرا به پرورشگاه آورده است. من چهره والدینم را به خاطر ندارم.
سوسن در زندگی هدف بزرگی دارد و برای رسیدن به اهدافش خیلیها مصمم است؛ او میگوید: در آینده هدفم اینست تا تحصیلم را با بهترین شکل ادامه بدهم و خودکفای زندگی خود شوم و به اندازه تواناییام به اشخاصی که مانند من نیازمند استند؛ همکاری و مددرسانی کنم. زیرا یگانه آرزویم این بود که مانند اطفال اشخاص پولدار باشم و مانند آنها تحصیل کنم.
سوسن بر تواناییهایش اعتبار دارد و از اعتماد به نفس خوبی برخوردار است؛ او میگوید: بلی! من میتوانم چون خواستن توانستن است من میتوانم تحصیل کنم و هم به خاطر خودکفایی در زندگی کار کنم. چون از ظرفیت خوب کاری برخوردارم.
سوسن در مورد مصارف ماهانهاش میگوید: مصرف روزانه و ماهانه امرا درست نمیدانم؛ چون قبلا در پرورشگاه بودم و تمام مصارف ما را دولت میپرداخت و اکنون که در لیلیه بسر میبرم آنان برای ما سه وقت غذا میدهند؛ اما در تلاش این استم تا پول لباس و قرطاسیه تحصیلم را بدست بیاورم.
سوسن مانند رحیمه از زنان و دختران و فامیلهای که توان مالی دارند خواهان کمک است و میگوید: توقع من از زنان بزرگ اینست که مانند مادر برایم احساس محبت و آرامش بدهند تا به اهدافم رسیده و خودکفا گردم و من اکنون به هرنوع کمک مالی و عاطفی آنان نیازمندم و با کوچکترین کمکها دلخوش خواهم شد و توان و قدرت مییابم چون همیشه به امیدی روزی بودم تا مانند دیگر اطفال لباس بپوشم و درس بخوانم و در کنار فامیل ادامه حیات نمایم.
زهرا یکی دیگر از دختران پرورشگاه است که اکنون محصل سال اول دانشکده حقوق در پوهنتون گوهرشاد در کابل است؛ او خودش را چنین معرفی کرده است و از زندگی درد آورش چنین گفته است: اسمام زهرا است. زمانی که طفل چهل روزه بودم؛ پدرم مرا در مقابل خانم کاکایم به برادر خانم کاکایم نامزد کرد و زمانی که به سن ده سالگی رسیدم فامیل خانم کاکایم مرا به ضرب و شتم البته در غیابت پدرم به خانهشان بردند پدرم که توان مقاومت را با فامیل خانم کاکایم نداشت مرا به پرورشگاه شامل نمود و خودش با خانم دومش در ولایت هلمند مهاجر شد و از مادر و برادرانم جدا زندگی نمود. اکنون مادرم در کمپ مهاجران در ولایت لشکرگاه زندگی مینماید.
او از این خشنود است که به کمک مدیره پرورشگاه خواهر و برادرانش را به پرورشگاه آورده تا از نعمت سواد بهرهمند شوند. او اینگونه به سخنانش ادامه میدهد: اکنون که سن قانونی را تکمیل کردهام از پرورشگاه اخراج شده و به لیلیه پوهنتون کابل منتقل شدهام و هدف عمدهام ادامه تحصیل و رسیدن به یک مقام خوب است تا بتوانم در رشته حقوق تحصیلم را به اتمام رسانده یک حقوقدان خوب باشم و در کنار خودکفایی به دفاع از حقوق زنان و دختران مظلوم وطنم بپردازم.
زهرا در مورد مصارف روزانه اش چنین معلومات میدهد: با آنکه در لیلیه پوهنتون زندگی مینمایم مصارف شخصی و همچنان مصارف درس فاکولتهام در حدود ۱۵۰۰ افغانی میشود؛ اگر وظیفه مناسب و مطابق سویهام را بیابم تا اندازهای میتوانم مشکل اقتصادیام را مرفوع سازم. من خوش دارم تا در اجتماع به فعالیتهای سالم بپردازم و برای ادامه تحصیل و بلند بردن سطح دانش مسلکیام به خارج از کشور سفر نمایم و با اندوختههای علمی به افغانستان برگشته مصدر خدمت به هموطنانم گردم.
اکنون مایه خرسندی است که آقای فاروق صافی و محمد قاسم زمانی این سه دختر بیسرپناه و نیازمند را در نجات سنتر که یکی از موسسات خیریه در کابل است جای بود وباش داده و اما این دختران به مصارف ماهانهشان نیازمند استند و دوستان و خانمهای که خواهان کمک و مددرسانی و ابراز شفقت و مهربانی به این دختراناند به ایمیل آدرس و تلفون زیر به تماس شوند.
ایمیل: nargishkarimi@gmail.com و consultancysn@gmail.com
تلفون نمبر: 5149967233